-
این امروز برام اتفاق افتاد.
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 17:24
سوار تاکسی شدم و روی صندلی عقب کنار مردی که کیف سامسونت بزرگی روی پایش گذاشته بود نشستم. کمی جلوتر یک نفر دیگر هم سوار و تاکسی تکمیل شد. خیابان مثل همیشه شلوغ بود و ماشین ها به کندی حرکت می کردند. یاد کارهایی افتادم که باید انجام می داد. در ذهنم شروع کردم به مرتب کردن برنامه ها و قرارهایم... صدای زنگ موبایل راننده...
-
این مثل خودمه الان تک و تنها توی یه شهر غریب آخ بپکی ای دل!!!!
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 17:11
-
زمزمه های رفتن من؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 17:03
آخ! که چقدر این روزها دم از رفتن می زنی، طوری که هر جا قدم می گذارم به کرات می شنوم زمزمه رفتنت را که همه چه نجواکنان در گوش هم میگویند. خوب، اگر می خواهی بروی برو. مطمئن باش در شهر من دیگر رسم دلتنگی بر چیده شده است. برو، باکی هم نداشته باش از اینکه معنای عظیم دوست داشتن در دفتر خاطراتم رنگ ببازد و حقیر شود. اگر خسته...
-
بابا نظر بدین مارو گائیدین!!!!!!!!!!!!!!۱
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 14:26
چه سلامی چه علیکی!!! میبینم که در پست قبلی فقط ۱ عدد کامنت داشتم در پست قبلیش هم ۰ تا عیب نداره ....اصلا فکرش رو هم نکنید که من از نوشتن دلسرد شم ....نخیر بچه ها من از این که دهنی کسی رو بخورم بدم میاد!!! چه کار کنم؟؟؟؟ دوستم امروز میگفت من و دوست دخترم با هم یه ایس پک خوردیم...من هم اینجوری شدم فکرش رو بکن ۱ نی تفی و...
-
بابا ما غرایز داریم طغیان میکنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
جمعه 11 آبانماه سال 1386 22:37
طغیان ... از پاییز انتظار بیشتر از اینها رو داشتم! اما هنوز حالم آشفتس ... نمی دونم چه مرگمه ولی احساس می کنم تموم امیال و احساساتی که تا امروز سرکوبشون کردم درونم قیام کردن! یه جورایی حقم دارن بیچاره ها!!! ساخته شدن که استفاده بشن نه اینکه هر وقت خواست صداشون در بیاد با زور هزار کوفت و زهرمار سرکوب و خفشون کنم ......
-
در باره ۵۰ سنت
جمعه 11 آبانماه سال 1386 10:30
یا پولدارشو یا بمیر ( 50 Cent ) این جمله با این که کوتاه و مختصر است اما تاثیر کاملا زیادی را روی جوانانی که به 50 علاقه دارند گذاشته است.برای مثال یکی از وحشتناکتین آنها این است که 6 پسر آمریکایی با 6 کلت کمری به طرف یک بانک رفته و قصد دزدی ار بانک را داشتهاند(3 نفر هم مردهاند) که البته موفق نمیشوند،بعد از...
-
نمیدونم چی دلم میخواد !!!!!!!!!!!!!!!!!!
چهارشنبه 9 آبانماه سال 1386 17:10
من ذوق دارم . من دلتنگم . من خسته ام . من دلم یک دشت بزرگ و پهناور میخواهد که بدوم در آن و احساس آزادی و رهایی کنم درونش .... این روزها همیشه دستانم سرد میشوند و بدنم از گرما گر میگیرد .....این روزها میخواهم بخوابم دراز بکشم اما این وقت مسخره همه اش دیرش میشود ..... . خدایا بی خیالی را از من دور کن ..... خدایا نگذار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آبانماه سال 1386 10:59
-
آقا تا حالا آنفلانزا گرفتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سهشنبه 8 آبانماه سال 1386 10:21
واژه ی انفولانزا در حقیقت به معنای نفوذ شوم ستارگان است. ولی به نظر من که به معنای کمه کم ۲ تا پنی سیلین و یه هفته فین فین کردنه.
-
نکته های مهم برای ترم اولیهای دانشگاه!!!!!!!!!!!!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 23:28
سلام به همه ترم اولی ها، شکوفه های باغ زندگی ، عزیزان دل من . می دونم که دل کوچیکتون مثل فنچ داره تاپ تاپ میزنه و ساعت 8 صبح روز اول مهر با سر وارد دانشگاه شدید، به چند نکته بسیار حیاتی توجه کنید تا روزگار مساعدتری در این مکان بسیار شریف (!!) داشته باشید: 1- سعی کنید بجای عبارت "آقا اجازه " از عبارت "ببخشید استاد "...
-
خبر خبر نسخه ۲۰۰۷ شنگولو منگولو ....... خودم نوشتم !!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 23:21
سلام . آقا ما از همین بچه گیمون هی داد میزدیم که باباجان این داستان شنگول و مُنگُل و تپه ی انگور ، تحریف شده و به این صورتی که تا حالا همه خوندند و دست به دست به شما ها رسیده نیست! نخیر مگه کسی حرف ما رو گوش میکرد.گوش نمیکرد دیگه! حالا که این صفحه رو در اختیار ما گذاشتند میتونم قضیه واقعی داستان رو براتون بگم تا از...
-
یه خاطره از مشهد رفتنم ترو خدا بخونین باحاله!!!!!!!!!!!۱
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 21:34
(اینو یادم اومد)...یه روز که رفته بودم حرم امام رضا اینا...نشسه بودم با خودم افکار نیهلیستی نشخوار می کردم که یه هو دیدم کنارم شلوغ شد...بعد شلوغ تر شد تا جایی که مجبور شدم واسه اینکه نرم زیر دست و پا پاشم واسسم...حدس اولم این بود که لابد یکی تموم کرده و بنا به رسم و رسوم ملت ریختن یه تیکه از لباس بنده خدا رو بکنن...
-
امان از دست این چرخ روزگار؟!!!!!!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 21:26
سرنوشت همهمان شبیه هم شده . یا داریم پایمان را میکنیم توی زندگی کسی یا کسی دارد پایش را میکند توی زندگی ما . میبینی ؟ هی نو و کهنه میشویم . هی نو و کهنه میشویم . آرام نمیگیرد این چرخ فلان فلان شده !
-
حادثه تولد نیما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 21:17
از آن جایی که در حادثه اخیر من دچار ضررهای مادی و معنوی زیادی شدم!!!!!!! لذا از دوستان و هموطنان همیشه در صحنه انتظار دارم!! حالا که نمی توانند ضررهای معنوی من را جبران کنند لا اقل بخش از ضررهای مادی را به این شرح جبران کنند: ۱- دوربین عکاسی دیجیتال ۲- فلش مموری ( حداقل دو گیگا بایت) ۳- mp3 playerهر مدلی که خودشون...
-
اتفاق جالب از خاطرات خودم؟
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 21:15
همیشه در مترو وسوسه می شوم که از زنهای فروشنده چیزی بخرم امروز هم خریدم . یک بسته دستمال کاغذی که ۱۰۰ تومان بابت آن پول پرداختم اما اتفاق جالبی که افتاد این بود که ناگهان از دل بسته دستمال یک فال حافظ بیرون آمد!!!: صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم/تا به کی در غم تو ناله شب گیرکنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود/مگرش هم...
-
قربون صدقه خودم رفتم اینجا؟
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 21:11
دوستان عنایت داشته باشند که زین پس بیشتر از اینها به من احترام بگذارند ، چون من اکنون انسان آزاده و کوهنوردی هستم که از صخرههای صعب العبور بسیاری گذشتهام و قلههایی چند را فتح کردهام و این صوبتا !
-
حرفای دلم بازم فوران احساسات نیما وجودم!!!!!!!!!۱۱
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 21:02
وقتی خدا تو رو آفرید بهم نی گا کرد پرسید باباش می شی یا عاشقش؟ گفتم بیا د ببی نمش دی دم عاشقت شدم اما کاش بابات می شدم تا با یه سی لی بهت می فهموندم عاشق ها عروسک ها ی تو نی ستند دو به دو می روند دو پرنده در مه دو اسب در جاده دو قایق در اسکله من دو ندارم ! در مدرسه تا یک بیشتر نخوانده ام و دفتر ریاضی ام پر از تمرین...
-
هم شعر از خودمه هم آهنگسازیش!!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 20:55
[bm] تو نمی دونی من چی کشیدم وقتی که گفتی تو [em] را نمی خوام باور ندارم که دیگه نیستی [A] حالا تو رفتی D] من اینجا تنهام [BM] یه شوخی بودو یه قصه تلخ وقتی که گفتی تو [Em] را نمی خوام . خیال می کردم می خوای بترسم [A] شاید هنوزم [D] باور نکردم [BM] چشمای گریون دستای خسته [G] دوری چشمات [A] منو شکسته . رنگ اون چشات چشای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 16:26
چند نفر رو میشناسم که اتفاقاً خیلی هم باهاشون حال میکنم و نوع نگارششون با فحش و ناسزاست. اصلاً بابت همین نوع نگارش خواننده خودشون رو دارن، هیچ مشگلی هم نیست، من اگه حال نمیکنم، غلط میکنم بخوام بخونمش ولی ... یه دسته هستن فکر میکنن این یه نوع (چه جوری بگم) عرض اندام مدرن از یه هویت جدیده که تو دنیای مجازی مُدشده....
-
و من شیطان میشوم!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 15:52
در وقتی که این آهن پاره بی روح و بی عقل و بی جان(ساعت) فریاد گذشتن وقت نماز صبح را می کرد، من بر خواب غفلت اصرار می کردم و روز را با نماز قضا شروع، و سر به بیرون می زنم و می بینم آنچه را که نباید می دیدم می شنوم آنچه را که نباید می شنیدم می گویم آنچه را که نباید می گفتم می نویسم آنچه را که نباید می نوشتم می روم جایی...
-
دور نمای شهر آلوده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 15:38
۱ این روزها هوا بد ناجوانمردانه حس آلودگی به خودش گرفته.از فراز گردنه تنباکوئیُ تهران هاله ای از دود به نظر می رسد که ... نه ،ولش کنید.تهران هیچ به نظر نمی رسد. فقط تابلوی سورئال سیاه و خاکستری ای می ماند که کبودی در گلویش گیر کرده است...و برج میلاد در لا به لای دود و دم و مناقشات روزمره قد برافراشته است و فقط تلاش...
-
بابا دق کردیم به خدا؟
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 15:34
خوب امروز مینویسم و در حینش تصمیم میگیرم که چه رنگی واسه نوشتنم انتخاب بکنم. توی اولین روزهای عضویت زیاد نمینوشم و دلم میخواست تا ببینم عکس العمل سایرین به سایر نوشته ها چیه ولی یادم افتاد که ادی گفته اینجایی تا بیشتر دور هم باشیم برای اینکه نزدیکتر باشیم. بگم که اون یکی وبلاگ کمافی السابق به کارش ادامه میده و مخصوص...
-
آقا جان اینقدر برای مطلب دادن عجله نکنید کسی نمیخونه!!!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 15:13
لازم دانستم خدمت عزیزانی که خود را به در و دیوار، آب و آتش می زنند تا در این وبلاگ مطلبی از آنان درج شود، نکته ای را معروض دارم: این وبلاگ انتقادی است و انتقاد در برابر جایگاه، شخصیت و اندیشه موضوعیت پیدا می کند. بیل و کلنگ و ابزار، آلات عملیاتی هستند و هر کس که بهره ای کم از عقل برده باشد نسبت به آن انتقادی را بیان...
-
بابا تو رو به خدا نظر هم بدین محتاجیم به نظراتتون!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 12:21
آقا پسرا و دختر خانومای گلم میان مطالب رو میخونین نظر هم بدین با تشکر!!!!!!!!!
-
آقا تیکهای تازه داغ توپ با حال با صفا بخونش!!!!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 11:53
* می دونی فرق تو با فرقون چیه ؟فرقون خاک می بره اما تو دل می بری *عسلم گلم نازم عمرم جونم قشنگم نفسم عشقم قربونت بشم دورت بگردم . اینا رو تمرین میکنی منو دیدی بهم بگی *سردره یه مطب جراحی پلاستیک نوشته بود : لولو تحویل میگیریم هلو تحویل میدهیم! می خوای یه سر بزن شاید درست گفته باشه ! *جدید ترین جمله عاشقانه : بنزین...
-
خودشناسی با حال!!!!!!!!!!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 02:05
به این تست شک نکنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است که این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً کار دشوارى نیست. کافى است کمى به خودتان رجوع کنید. یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد که بتوانید امتیازهایى که گرفته اید را جمع بزنید. حاضرید؟ پس شروع کنید: ۱) چه موقع از روز بهترین و...
-
آقا اینقدر به جوونا الکی تهمت نزنید اول بپرسید بعد قضاوت کنید!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 01:52
سلام من نمی دونم چرا هر کی میاد تو این وبلاگ غمگین می شه با اینکه من خودم خیلی آدم شادی هستم...ولی خب بعضی روزا آدم دلش می گیره دیگه...(البته یه دلیلش هم قالب وبلاگ بود که عوضش کردم!!!) اگه یه پستم غمگین بود معنیش اصلن این نیست که من عاشق شدم... ولی جدی تو جامعه این رواج پیدا کرده که هر کی یه کم دلش می گیره می گن عاشق...
-
در کمال نا امیدی امیدوارم چون هنوز عاشقمو نفس میکشم؟!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 00:16
۱۸سالم بود. سال کنکور. عاشقش شدم. 5 سال بود میشناختمش. زیبا بود. مهربون بود و صبور. هنوز بهش نگفته بودم. پسرخالش گفت سرطان خون گرفته. باز هم بهش نگفتم. میدیدمش ولی مثل بقیه. سلام میکردم مثل بقیه. حرف میزدم مثل بقیه. همه چیز تو دلم موند! میدونستم اگر بهش بگم فکر میکنه دارم ترحم میکنم. نمیگذاشت دیگه ببینمش. بعد از 9 ماه...
-
اگه میخوای خلاق باشی بخونش!!!!!!!!!!!!!!!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 00:12
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را...
-
زندگی یعنی همینا طمع تلخ-گس-فجیع
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 23:40
زندگی، نه به معنای یک کلمه، بلکه به معنای یک واقعیت زندگی، نه با طعمهای شیرین و دوست داشتنی، بلکه با طعم گسِ یک اسپرسوی تلخ زندگی، با طعم دود اولین سیگارِ صبح، ناشتا، با دهانی که طعمِ خواب میدهد هنوز زندگی، تلخ و گس ، به معنای فجیعِ یک واقعیت......