بیا تو

به دلت باید رجوع کنی بیای تو

بیا تو

به دلت باید رجوع کنی بیای تو

آیا کسی هست که مرا یاری کند

می‌خواهم از حسین بگویم


اسطوره ای که از وقتی چشم باز کردبم در سرتا سر زندگیمان حضور داشت.
اسطوره ای که فراتاریخی و فرا دینی بود.
برای یک قوم و مسلک خاص نبود. درس آزادگی را به همه آموخت و رفت.

هر سال به مراسم عزاداریش رفتیم و به سوگواری پرداختیم.
هر سال از سر بریده حسین شنیدیم و استقامت زینب.

از به آتش کشیدن خیمه ها و کشیدن گوشواره از گوش اولاد حسین.
از ابوالفضل شنیدم و رشادت ها.

در آخر اشک هایمان را پاک می کردیم و با خود می گفتیم ای کاش در زمان حسین بودم تا در رکابش شهید می شدم.
قلبمان تیر می کشید از بی وفایی کوفیان. کوفیان منحوس شدند چرا که در مقابل ظلم و ستم زمانه خویش سکوت کردند و ما هر سال بر ان ها نفرین فرستادیم.

اما امسال بیا درس پس بدییم. بیا ببینم چقدر از مکتب حسین درس آموختیم. چقدر آزادگی در ذات ما هست.
امسال دیگر لازم نیست صحرای کربلا را برایت تشریح کنند. امسال همین جا صحرای کربلاست.

کمی گوش بده صدای من ناصر ینصرنى به وضوح به گوش می رسد.
نمی بینی چطور خیمه ها را به آتش می کشند؟

دخترکان را نمی بینی در سوگ پدر جان می سپرند؟
نمی بینی چادر از سر زنان می کشند؟

زنان را نمی بینی در غیاب مردان چطور بدون ترس حرف حق بر زبان می آورند؟
بیا در کنار هم در مقابل این ظلم بایستیم. کمتر با حرف ها و تحلیل های تکراری خودت را گول برن. باور کن مردم کوفه هم با هر برهانی دل خود را راضی کردند تا در کنار فرزند پیامبر نباشند.

تو حسینیان زمانه را تنها نذار که در غیر این صورت در تاریخ سرنوشتت به مانند کوفیان هست.

نظرات 2 + ارسال نظر
پرنیا دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 23:33 http://tinke.mihanblog.com/

سلام
کفتی بیا تو امدم
حالا تو بیا

حسام سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 http://www.nhayatebavar.blogfa.com

سلام دوست عزیز
من تازه به وبلاگ شما اومدم
خخخیلی خوشم اومد دمتون گرم
من شمارو لینک میکنم شماهم اگه خواستیم من رو لینک کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد