بیا تو

به دلت باید رجوع کنی بیای تو

بیا تو

به دلت باید رجوع کنی بیای تو

با حال روزهای با حال من

اسم پوشه های کامپیوتر دخترا؟ music image عکس های خودم اسم پوشه های کامپیوتر پسرا؟ ujyhly۷i lk; uiogh; vhjddd۴ddddd طرف رفته خواستگاری بابای عروس با لپ تاپ اومده می گه جوان، من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم، یوزر پسورد فیسبوکت رو بزن. هیچ لذتی بالاتر از خندوندن فرد در حال نماز نبود. خدایا مارا ببخش و بیامرز رفتم شیرینی بخرم به شیرینی فروشه میگم این شیرینی کشمشیا چرا توش کشمش نیست؟ یارو میگه شما شیرینی ناپلئونی می خرین لا هر کدوم ناپلئونه؟ تا حالا اینقد قانع نشده بودم تو زندگیم: | شماها یاد تون نمیاد، یه زمان ملت کارشون که با کامپیوتر تموم میشد روی کیبورد و مانیتور و کیس کاور میکشیدن در حد رو مبلی پذیرایی پسره ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ دخترم ﺷﯽ؟ ﮔﻔﺘﻢ :ﻧﻪ، ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺧﺪﺍ ﻭﮐﯿﻠﯽ ﺷﻤﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﯾﺪﯾﻦ ﺗﻮ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺎﻻ |: خو لامصب یه بار دیگه میگفتی من قبول میکردم :| مسابقه پیامکی ایرانسل (هر پیام ۷۵تومان) برنده: هر روز لپ تاپ سوال: ۱: اب خوبه؟ بله ۲: درخت چه رنگ است؟ سبز ۳: اهن سفت تره یا پنبه؟ اهن سوال آخر: شخصی که نظریه بوروکراسی پست مدرن را باب کرد که بود و اون روز تو خلوت خودش به چی فکر میکرد!؟ یارو توی هواپیما میره داخل کابین خلبان با تهدید میگه برو فرانکفورت خلبان یه نگاهی بهش میکنه میگه پس اسلحه ات کو!؟ یارو میگه رفاقتی برو دیگه حتما باید زور بالا سرتون باشه! بَ رَ بَ بَ همون برو بابای خودمونه اینو در پاره مواقع با دهنی کج، واسه تضعیف روحیه طرف بکار میبرن... جاکاییل کیست؟ فرشته ای است که در بهشت برای مومنین مکان و حوری جور میکند پوست کنار ناخن از خیانتکارترین پوستهاست... اولش فقط یه ذره گوشه ى ناخنه اما تا میکشیش تا زیر زانوت میاد پایین یه روز ترکه سوار اتوبوس میشه راننده بهش میگه دستت لای در نمونه ترکه میگه سرت لای در نمونه :-) :-) :-) :-) :-) :-) :-); -) ..مادر ب واسطه ی درد زایمان بهشت رفت زیرِ پاش, هیشکی ب ما یه پشیزم واسه دردِ ختنه ک چیزی نداد ... :| پسرا: 1 :شنیدم لپ تاپ گرفتی. مشخصاتش چیه؟ 2: 8 گیگ رم - 1 ترا هارد... دخترا: 1 :شنیدم لپ تاپ گرفتی. مشخصاتش چیه؟ 2 :صورتیه (ذوق مرگ) دختره متولد ۸۲ استاتوس زده: "عشق یا هرزگی؟!!! از تنها بودنم راضی نیستم اما خوشحالم که با خیلی ها نیستم.... " اونوقت ما تا ۱۰ سالگی برا هلیکوپتر بای بای میکردیم که چراغ بزنه واسمون :| دقت کردین تو سریال های ایرانی شب که میشه زن و شوهر شب اول عروسی دعواشون میشه و مرده میره رو کاناپه میخوابه، فرداشم زنه میره آزمایشگاه میگن بارداری!!!! به این روش میگن گرده افشانی کردن!!! لبخند رو هیچ وقت ترک نکن حتی وقتی که ناراحتی چون افسردگی خیلی خطرناکه حسن! ممکنه که داغون بشی حسن! نیشتتو ببند حسن!!! اونقدری که جوونای ما در برابر فیلتر مقاومت کردن متفقین در برابر هیتلر نکردن ﺯﻧﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ :ﺗﻮ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ! ﻣﺮﺩ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ :ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﮐﺮﻩ ﺧﺮﺍ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﻮﮔﻞ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﮐﺮﺩﯾﻢ!!؟ میرن ۱۰۰۰ متر زیر آب به ماهیه سیخ میزنن، گاز که میگیره میگن ببینید چه خطرناک و وحشیه؟ بعد اسم برنامه رو میزارن جستجوی هیولا... هیولا تویی، ول کن زبون بسته رو! اگر مایلید به کسی لب بدهید به نکات زیر توجه کنید خاک بر سرم مگه مایلید؟؟ بابا مملکت اسلامی هستا!! میخوایید بهشت و به یه بوسه بفروشی؟؟؟ نکن برادرمن، خواهر من بده زشته، قباحت داره بچه که بودیم وقتی یه نفر میگفت عزیزم :سریع می گفتیم :برات پشگل بریزم? بعدشم میخندیدیم, غافل از اینکه رسما خودمونو به بز تشبیه میکردیم!!! همین الان حس درس خوندن بهم دست داد، سریع بسم الله گفتم و صدقه دادم خدا رو شکر برطرف شد! داداشم یه گوشه خونه لاتی نشسته بود همه بهش خندیدیم بعد پسر داییم بهش میگه بیا از دور خودتوببین خیلی خنده دار شدی! دقت کردین وقتی نزدیک پارکینگ خونه میشیم تازه آهنگِ مورد علاقمون شروع به خوندن میکنه؟ به سگ ها که محبت میکنی باوفا میشن :| به آدم ها که محبت میکنی هار میشن آما!! به خر که محبت میکنی.... اصلا براش فرقی نداره!! از بس که ثبات شخصیت داره این بزرگوار...:))) ضدِحالِ بزرگ برای یه مادر اینه که............۹ماه دوران بارداری رو تحمل کنه؛ بچه که به دنیا اومد, شبیه عمش بشه.....:دی ﮔﻮﮔﻞ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺬﺍﺭ ﺣﺪﺍﻗﻞ ۲ ﺗﺎ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﺘﻤﻮ ﺗﺎﻳﭗ ﮐﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﺣﺪﺱ ﺑﺰﻥ ﺁﺑﺮﻭ ﺣﯿﺜﯿﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺟﻠﻮ همه این منم تازه از سر جلسه ی امتحان بلند شدم همه چیز عادیه, هیچ چیز غیر طبیعی نمی بینید (پوشک دانشجویی ایزی لایف) مخصوص امتحانات ادامه فرهنگ لغت...!! Acrobat reader :ژیمیناستی که موقع اجرا گُه می‌‌زند وایمکس :درنگ چرا؟! البرز :عربها به « پرز » گویند! مختلف :مرگ مغزی! توله سگ :حاصل تقسیم مساحت سگ بر عرض آن! یک کلاغ چهل کلاغ :نبردی ناجوانمردانه بین کلاغ‌ ها! میگن تو جهنم تا میای چرت بزنی یه فرشته بنام کرمائیل میاد، نخ میکنه تو دماغت موند به دلمون یه بار بریم سینما فقط و فقط فیلم نیگا کنیم لامصب هر صندلی رو نیگا میکنی یه فیلم جداگانست، همه هم صحنه دار! یکی از رفیقام هم زن داره هم دوست دختر بهش میگم چرا اینکارو می کنی میگه مگه کسی که تو خونش تلویزیون داره سینما نمیره. تا حالا تو زندگیم اینقدر قانع نشده بودم.... پسره با دوستش چت میکرده پسره :می‌شه یکم دیگه بمونی؟ من خیلی‌ دوست دارم باهات حرف بزنم دختر :نمیتونم، بایدبرم پسر: PLZzZz یکم دیگه بمون دختر :نمی‌شه! مامانم گفته اگه الان نرم بخوابم میاد پایین و سرمو میکوبه به کیبو فگئو تبخد آوعپقبسفدگ قکتو! چرا همون چیزى که تو شامپو بچه میریزن که چششون نسوزه تو شامپوهاى ما نمیریزن؟ هان؟ چشم ما چشم نیست؟ ما ادم نیستیم؟؟؟؟؟ تاکى انقدر ظلمو باید تحمل کنیم؟ یکی ازسخت ترین کارا تو ایران اینه که، وقتی داری از جلوی یه خونه رد میشی که درش بازه، تو رو نگاه نکنی: D خونه دایی دعوت بودیم. من یه کم بعد از بقیه رسیدم. وقتی رفتم تو دیدم همه دارن فیلم می بینن. با صدای بلند گفتم سلام... بعد یارو توی فیلمه به طور اتفاقی گفت سلام و زهر مار مرتیکه! همه از خنده کف سالن پهن شدن تو این سریالها بچه شون کار بد که میکنه، میگن برو تو اتاقت بیرون هم نیا. ما بچه بودیم اتاق نداشتیم، به خاطر همین میگرفتن مثل خر کتکمون میزدن! ه سلامتی پسری که قشنگترین دختره دنیارو هم تو خیابون دید، سرش را انداخت پایین و زیر لب گفت: “میرم جلوتر شاید بهترشو دیدم... ”!! چیهههه؟؟؟ مگه غیر ازاینه؟؟ والللللللا فتح الله زاده :من صدای شما رو نمیشنوم آقای فردوسی پور! فردوسی پور :الان صدای منو نمیشنوین!؟ فتح الله زاده :نخیر...! چاقو، برو بچه دماغو! حقته حقته غورباقه هم قدته، فردا روز عقدته! قهر قهر قهر تاروز قیامت! دوچرخه، سیبیل بابات می چرخه! آشتی، آشتی آشتی فردا می ریم تو کشتی...! یادش بخیر! چقدررررررررررررر اسکول بودیم! استاتوس گذاشته: انقدر بدم میاد از کسایی که میان فیسبوک برا علافی! انگار خودش میاد اینجا اورانیوم غنی می کنه...! ایرانسل عزیز :یا به پدربزرگ و مادربزرگ های ما، اس ام اس نده یا اگه میدی لطف کن خودت براشون توضیح بده!! معلمان و اساتید گرامی :لطفا در هنگام طرح سوال ب فکر عمه ی خود باشید باتشکر جمعی از دانشجویان.

چند نکته جالب؟

آموخته ام که:با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه... آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی، ... آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است، آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی گفت نه، آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم، آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم، آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی، آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است، آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند، آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد، آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند، آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز بدست بیاورم آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد، آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان، آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم، آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم، آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد، آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم.. آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد..

داستان یک کوه نورد!!!

داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود. او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. شب بلندی های کوه را تماما دربر گرفت و مرد دیگر هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود. اصلا دید نداشت و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود. همانطور که از کوه بالا می رفت ، چند قدم مانده به قله پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد ، از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت. همچنان که سقوط می کرد ، همه رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد. در آن لحظه فکر می کرد که چقدر مرگ به او نزدیک شده. ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق شده بود. در این لحظه چاره ای جز آنکه فریاد بکشد : " خدایا کمکم کن! " ، برایش باقی نمانده بود. ناگهان صدای پرطنینی که از آسمان شنیده می شد ، جواب داد : " از من چه می خواهی ؟ " - خدایا نجاتم بده ! - واقعا باور داری که من می توانم نجاتت بدهم؟ - البته که باور دارم. - اگر باور داری طنابی را که به کمرت بسته شده ، پاره کن ... یک لحظه سکوت ... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد. گروه نجات می گویند، روز بعد یک کوهنورد یخ زده را پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دست هایش محکم طناب را گرفته بود ... او فقط یک متر از زمین فاصله داشت !!! و شما ؟ چقدر به طنابتان وابسته اید ؟ آیا حاضرید آن را رها کنید ؟ در مورد خداوند یک چیز را نباید فراموش کرد : هرگز نگوئید که او شما را فراموش کرده و یا تنها گذاشته. هرگز فکر نکنید که او مراقب شما نیست. به یاد داشته باشید او که همواره شما را با دست راست خود نگه داشته ، نخوابیده است

داستان کوتاه جالب جالب!!!!

در شهری در آمریکا، آرایشگری زندگی می کرد که سالها بچه دار نمی شد. او نذر کرد که اگر بچه دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچه دار شد! روز اول یک شیرینی فروش وارد مغازه شد. پس از پایان کار، هنگامی که قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود. روز دوم یک گل فروش به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود! روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد...حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، با چه نظره ای روبرو شد؟ فکرکنید. شما هم یک ایرانی هستید. . . . چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف کشیده بودند و غر می زدند که پس این مردک چرا مغازه اش را باز نمی کند

Kheyli tanha hastam khodaya komakam kon

اگر رییس جمهور میشدم؟

اگر رئیس جمهور می شدم . اگر رئیس جمهور می شدم . برای هر خانوار سبدی از . عطر و کتاب و گل و شکلات می فرستادم . سبدی از روبان و صابون عطری . سبدی از شراب شیراز و سیگار بو در کنار پزشک خانواده . شاعر و نوازنده و رقصنده خانواده . قرار میدادم . . کلاس های رایگان بوسیدن و . لبخند زدن را پایه گذاری میکردم و . آموزش در برف و بارن و طوفان رقصیدن را . . . زندان ها را تعطیل می کردم . و میخانه ها را شبانه روزی . شهر دیوانگان را تاسیس میکردم و . بنیاد عاشقان را . و به دیوانگان و عاشقان . مدال افتخار میدادم . و به تمامی کارمندان . ماموریت دوست داشتن . . آری اگر رئیس جمهور میشدم . شعار انتخاباتی ام این بود . جنگ جهانی سومی . در کار نخواهد بود . می خواهم با یک بوسه . جهان را فتج کنم . اگر رئیس جمهور می شدم . زیبایان را ممنوع الخروج می کردم . و زشت کاران را ممنوع الورود . . صنعت عطر و ابریشم را . گسترش میدادم . لباس های تیره را ممنوع . و لباس های رنگی و روزنامه را رایگان ............ کوره آجر رنگی تاسیس می کردم . و شهر های رنگی را . به عجایب هفت گانه اضافه میکردم . . ساز ها ، قلم ها و قلم مو ها را . مقدس اعلام میکردم . و از مردمم میخواستم . به جای ایستادن . با سرود ملی برقصند . و در سالروز شهیدانشان جشن بگیرند .