بیا تو

به دلت باید رجوع کنی بیای تو

بیا تو

به دلت باید رجوع کنی بیای تو

خبر خبر نسخه ۲۰۰۷ شنگولو منگولو ....... خودم نوشتم !!!!!!

سلام . آقا ما از همین بچه گیمون هی داد میزدیم که باباجان این داستان شنگول و مُنگُل و تپه ی انگور ، تحریف شده و به این صورتی که تا حالا همه خوندند و دست به دست به شما ها رسیده نیست! نخیر مگه کسی حرف ما رو گوش میکرد.گوش نمیکرد دیگه! حالا که این صفحه رو در اختیار ما گذاشتند میتونم قضیه واقعی داستان رو براتون بگم تا از تمامی حقایق پرده برداری شه. و از این به بعد داستان اورجینالشو برای بچه های گلتون تعریف کنید. .حالا پس به داستان واقعی شنگول و مُنگُل و تپه ی انگور گوش کنید.

توی یه ده قشنگ و سر سبز یه خونه ی چوبی وجود داشت که مال یه خانم ببعی بود.

این ببعی خانم سه تا بچه داشت به نام های شنگول و مُنگُل و تپه ی انگور . این سه تا بچه، خیلی شّر بودن. یه روز که داشتند مثل همیشه فضولی میکردند ، دست مُنگُل  با چاقو برید و همونجور اَزَش خون میپاشید بیرون.ننه ببعی ما هم نگران شد و سریع لباساشو پوشید که بره پی طبیب.

البته همونطور که داشت لباس می پوشید به بچه های زبون نفهمش میگفت که :(( باز وقتی من دو دقیقه رفتم بیرون ، در رو باز نکنید ها، که باز این اراذل محله میریزن تو خونه تیکه تیکتون میکنن ، مخصوصا همون ارذله ی معروف ، آقا گرگه ! من در رو قفل میکنم ها ، تا وقتی خودم نیومدم و دستای سفیدمو! نشونتون ندادم در رو باز نکنید، نِمِدُنُم حرفام تو اون مُخای پوکتون فرو رفت یا نِه ؟!))

که بچه ها با هم گفتند((بَع!)) یعنی بـــَــعله!

 خلاصه اینو گفت  و دوید بیرون و شانسش تو این سهمیه بندی بنزین سریع ماشین گیرش اومد و رفت به طرف شهر.

بچه ها هم کمی پای کامپیوترشون  NEED FOR SPEED زدن تو  رگ و تا چند دقیقه ای خونه آروم بود . از دست مُنگُل هم هموجور خون میرفت و اصلا عین خیالش نبود. اما یه دفعه در به صدا در اومد.تق تق ! بچه ها دویدن پشت در . تپه ی انگور زودی میخواست در رو باز کنه که شنگول بهش گفت هو یَرِه کجا میری مگه ننه نگفت اول وایستید تا دستای سفیدمو! نشون بدم بعد در رو باز کنید؟! ...... تپه ی انگور گفت راست میگی ها! عجب گوسفندیم من!

بعدش بچه ها با هم گفتند (( بـَــــع ؟)) یعنی کیه کیه در میزنه در رو با لنگر میزنه؟ و آقا گرگه گفت منم منم مادرتون.در رو باز کنید بینَم!

بچه ها دوباره بلند و یکصدا گفتند:((بَع بَع ! )) یعنی اگه مردی دستاتو نشون بده ببینیم ؛ که آقا گرگه یک دستشو از زیر در آورد تو و مثل زغال سیاه بود! و این باعث شد که مُنگُل در جا کُپ کنه.

بچه ها خشمگین شدند و بلندتر گفتند : (( بـــَــــــــع!)) یعنی خودتی داداش! برو ما رو فیلم نکن ؛ ما خودمون محمد رضا گلزاریم! دستای مادر ما سفید و ظریفه ، مثل تو وحشتناک نیست!

آقا گرگه هم عصبانی شد و با خشم گفت عجب بچه های گوسفندی هستید شما، میگم در رو باز کنید ! بچه ها هم مثل همیشه گفتند: (( بـــَع!))یعنی گوسفند خودتی حیوون ! درست حرف بزن بی ادبِ بی تربیت، ارذله ی اوباش!

آقا گرگه دیگه نتونست طاقت بیاره و با یک حرکت جان کلودی در رو از وسط به دو شقه ی مساوی تقسیم کرد! مثل سیبی که از وسط کرم خورده باشَدِش! بعدش هم پرید تو خونه دنبال بچه ها، تپه ی انگور که از همه کوچیکتر و زرنگتر بود زودی دوید پشت میز تلویزیون قائم شد. ولی گرگ بی انصاف شنگول و مُنگُل رو خورد و یه آبم روش! ( نویسنده ی داستان میخواسته اونا درسته خورده بشن که اگه بعداً خواستن از شکم گرگه در بییان، زنده در بیــان ! )

خلاصه گرگه این دو تا رو خورد و رفت رو تخت ببعی خانم لم داد و به خواب رفت.تپه ی انگور هم سریع پرید با تلفن به موبایل مامانش زنگ زد که مامان اگه آب دستته بریز رو زمین و بدو بیا که شنگول و مُنگُلتو خوردن! مامانش هم که دیگه به هیچی جزء رسیدن به خونه فکر نمیکرد سریع دوید به سمت خونه.وقتی رسید خونه، دید همه همسایه ها جمع شدن دم خونه و دارن به آقا گرگه که راحت لالا کرده بود نیگاه میکنن ولی جرات نجات دادن بچه ها رو نداشتند!

خانم ببعی که این وضعو دید به رگ غیرتش بر خورد و رفت سریع یه چاقو از تو آشپزخونه برداشت و با یک آی نفس کش گفتن، افتاد به جون شکم آقا گرگه! ولی بس که هُل کرده بود ، چاقو رو همونطور عمودی فرو کرد تو شکم گرگه.بعله دیگه از قضا چاقو رفت تو سر و شکم شنگول و مُنگُل و خوناشون پاشید رو در و دیوار.یک وضعی شده بود که بیا و ببین ...همه جا خون پاشیده بود.تپه ی انگور داد زد :(( بـَــــع!)) یعنی مـــــــادر جان ! چَه کُوار مِه کُنی؟!  تو که کشتیشون مادر شکوه !!!!!

خلاصه اومد ثواب کنه ، کباب کرد( که البته این کباب در پشت صحنه ی این داستان توسط نویسنده خورده شد) یعنی زد و دو تا بچشو که نویسنده ، خیرِ سرش  می خواسته سالم از تو شکم گرگه دربیاره رو  کشت! و  گرگه  هم با همون بچه های تو شکمش رو به خاک سپردند و هفت روز و هفت شب براشون عذا گرفتند.پس از این داستان نتیجه میگیریم که طلاق اصلا چیز خوبی نیست .چون اگه بابای شنگول و مُنگُل مادرشونو طلاق نمیداد الان آقا گرگه جرات نمیکرد که بیاد دم خونه و بچه ها الان زنده بودن.پس همگی بیایید دست در دست هم  ریشه  های طلاق رو از خاک بکشیم بیرون !!

یه خاطره از مشهد رفتنم ترو خدا بخونین باحاله!!!!!!!!!!!۱

(اینو یادم اومد)...یه روز که رفته بودم حرم امام رضا اینا...نشسه بودم با خودم افکار نیهلیستی نشخوار می کردم که یه هو دیدم کنارم شلوغ شد...بعد شلوغ تر شد تا جایی که مجبور شدم واسه اینکه نرم زیر دست و پا پاشم واسسم...حدس اولم این بود که لابد یکی تموم کرده و بنا به رسم و رسوم ملت ریختن یه تیکه از لباس بنده خدا رو بکنن واسه تبرک...جلو هم که نمیشد رفت...یه کم گذشت..ملت راه افتادن..منم با خودم گفتم حکما جنازه رو سر دست گرفتن...ولی خبری از جنازه نبود...دیگه اینقدر کنجکاو شده بودم که بفهمم چه خبره(باتوجه به این که اگه از یه چیز متنفر باشم فضولیه!)...آقا ملت میگفتن آیت الله بهجته یا نمیدونم بهلوله...موضو ۵ سال پیشه...منم که یه چیزایی شنیده بودم گفتم باید حتما صورتشو ببینم...البته یه صحنه ای هم بی تاثیر نبود اونم اینکه مردم ریخته بودن اون جاییی که شلوغ بود زمینو ماچ می کردن و یه دو تا زنم گریه میکردن اونم چه گریه ای (گولاخ)...خلاصه تو اون شلوغی که وصفش سخته خودمو رسوندم به زاویه مماس با حاجی که وقتی چهره شو دیدم(یه پیر مرد ۱مترو پنجاه سانتی تقریبا دولا با یه عصا با ۴ تا بچه مذهبی دور و ورش که مردم بنده خدا رو هل ندن-آخه ملت انگار ضریح متحرک دیده بودن..ها ولله)آقا تازه فهمیدم صورت نورانی یعنی که چه...واقعا میشد اینو حس کرد...یه آرامشی تو صورتش بود انگار بچه تو بغل مامانش خوابیده-یه شیر سیرم خورده- از اون موقع دیگه لازم نیست وصف آدمای نورانی رو بخونیم دیگه...یه پا مشاهده شدیم .

امان از دست این چرخ روزگار؟!!!!!!!!!!

سرنوشت همه‌مان شبیه هم شده . یا داریم پای‌مان را می‌کنیم توی زندگی کسی یا کسی دارد پایش را می‌کند توی زندگی ما . می‌بینی ؟ هی نو و کهنه می‌شویم . هی نو و کهنه می‌شویم . آرام نمی‌گیرد این چرخ فلان فلان شده !

حادثه تولد نیما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از آن جایی که در حادثه اخیر من دچار ضررهای مادی و معنوی زیادی شدم!!!!!!! لذا از دوستان و هموطنان همیشه در صحنه انتظار دارم!! حالا که نمی توانند ضررهای معنوی من را جبران کنند لا اقل بخش از ضررهای مادی را به این شرح جبران کنند:

۱- دوربین عکاسی دیجیتال

۲- فلش مموری ( حداقل دو گیگا بایت)

۳- mp3 playerهر مدلی که خودشون دوست داشتند من اصرار نمی کنم!!

۴- دو دفترچه یادداشت: فنری از این درازها

۵- کارتریج پرینتر یا خود پرینتر!!

۶- سایر مواردی که فکر می کنند ممکن است در حال من موثر باشد!!

مهلت تحویل آثار هر وقت که دلتون خواست!!!!!!!!!!!!!!!۱

اتفاق جالب از خاطرات خودم؟

همیشه در مترو وسوسه می شوم که از زنهای فروشنده چیزی بخرم امروز هم خریدم . یک بسته دستمال کاغذی که ۱۰۰ تومان بابت آن پول پرداختم اما اتفاق جالبی که افتاد این بود که ناگهان از دل بسته دستمال یک فال حافظ بیرون آمد!!!:

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم/تا به کی در غم تو ناله شب گیرکنم

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود/مگرش هم زسر زلف تو زنجیر کنم

شما از ریاکاری و دغلبازی بیزارید دارای احساسات قوی و اهل منطق و عمل میباشید.تنها عیبی که دارید اینست که معتقدید در این دنیا هیچکس نمی تواند کاری را بهتر از شما انجام دهد . در حالی که باید بدانید بهتر از شما نیز بسیارند. در تمامی امور به خدا توکل کنید و بدانید که تنها اوست برآورنده تمام حاجات.

امروز فقط حافظ دری وری بارم نکرده بود که دستی از غیب رسانید و خدایش بیامرزاد.

پ.ن۱:می خواستم که غمگنانه و خشمگین ننویسم! نمی شود . وقتی غم و ترس و خشم از بند بند وجودت بیرون می زند چاره ای نیست جز نوشتن

قربون صدقه خودم رفتم اینجا؟

دوستان عنایت داشته باشند که زین پس بیش‌تر از این‌ها به من احترام بگذارند ، چون من اکنون انسان آزاده و کوه‌نوردی هستم که از صخره‌های صعب ‌العبور بسیاری گذشته‌ام و قله‌هایی چند را فتح کرده‌ام و این صوبتا !

حرفای دلم بازم فوران احساسات نیما وجودم!!!!!!!!!۱۱

وقتی خدا تو رو آفرید بهم نیگا کرد

پرسید باباش میشی یا عاشقش؟

گفتم بیاد ببینمش

دیدم

عاشقت شدم

اما کاش بابات می شدم

تا با یه سیلی بهت می فهموندم

عاشق ها عروسک های تو نیستند

 

 

دو به دو می روند

 دو پرنده در مه

 دو اسب در جاده

 دو قایق در اسکله

من دو ندارم!

در مدرسه تا یک بیشتر نخوانده ام

و دفتر ریاضی ام پر از تمرین های شعر است.

 

از طرف اونی که تنهاست ،
تنها اومده ،
تنها میره ،
تنهاش میزارن ،
تنها یک آرزو داره ،
اونم اینکه تنهاش نزارن

هم شعر از خودمه هم آهنگسازیش!!!!!!

[bm]تو نمی دونی من چی کشیدم وقتی که گفتی تو[em] را نمی خوام

 

باور ندارم که دیگه نیستی[A] حالا تو رفتی D]من اینجا تنهام

 

[BM]یه شوخی بودو یه قصه تلخ وقتی که گفتی تو[Em] را نمی خوام

.

خیال می کردم می خوای بترسم[A] شاید هنوزم[D] باور نکردم

 

[BM]چشمای گریون دستای خسته [G]دوری چشمات [A]منو شکسته

.

رنگ اون چشات چشای سیات [EM]زنجیر دلت دستامو بسته

 

[BM]شاید یه حسود چشممون زده[G] بگو کی مارو[A] تنهایی دیده

 

ولی میدونم تو آسمونا [EM]قصه مارو یکی شنیده

 

[BM]تو باور نکن هر کی بهت گفت [G]پیشت می مونم[A] پیشت می مونم

 

باور ندارم که دیگه نیستی[FM] تا ته دنیا از تو می خونم

 

.[Dm]چشمای گریون دستای خسته [Bb]دوری چشمات [C]منو شکسته

.

رنگ اون چشات چشای سیات [A]زنجیر دلت دستامو بسته

چند نفر رو می‌شناسم که اتفاقاً خیلی هم باهاشون حال می‌کنم و نوع نگارششون با فحش و ناسزاست. اصلاً بابت همین نوع نگارش خواننده خودشون رو دارن، هیچ مشگلی هم نیست، من اگه حال نمی‌کنم، غلط می‌کنم بخوام بخونمش ولی ... یه دسته هستن فکر می‌کنن این یه نوع (چه جوری بگم) عرض اندام مدرن از یه هویت جدیده که تو دنیای مجازی مُدشده. با چند تا «ایسم» و «لوژی» و اینا که با فحش ناموسی مخلوط می‌شه و ترکیبی هم از نظم و نثر داره، یه مطلب ساده رو رنگ کنی و به جای یه نوشته باکلاس بدی به خورد خواننده ... حیف که گمنامی داره ولی مطمئنم می‌دونین از چی حرف می‌زنم.  

همین‌جا بگم که اینایی که می‌گم دلیل بر این نیست که خودم همه رو رعایت می‌کنم ولی تجاربیه که در طول این مدت کسب کردم و بنظرم خوبه که رعایت بشه تا خواننده‌های بهتر و بیشتری جذب بشن. اینکه من نظرمو بگم تا اینکه هی تز صادر کنم فرق می‌کنه. بعضی‌ها مدام دارن برای دیگران خط و نشون می‌کشن و وای از اون روز که یکی برخلاف نظرشون، تو کامنت‌ها یادداشتی هم بذاره، جنگ هفتاد و دو ملتی پا می‌شه که نگو. بخصوص اگه این موضوع تخصصی هم باشه. مثل اینکه من با این یه نمه سوادم بیام و راجع به موسیقی مدرن تز بدم، بعد که یه استاد موسیقی برام یادداشت انتقادآمیز می‌ذاره، رگ گردنم بزنه بالا که ای آقا این نظر منه و دلم می‌خواد این‌جوری بگم ... دِ نشد دیگه عزیزم!

و اما نکته آخر درمورد کامنت‌دونی خودم. بارها دوستان از باز نذاشتن کامنت‌دونی گله کردن که صدالبته حق با مشتریه :-) فقط یه مطلب و اونم اینکه از اون جایی که بسیار شدیدناک (درسته دیگه؟) اونم اخیراً با این قسمت حال می‌کنم، ترجیح می‌دم همیشه یه اظهارنظری هم راجع به یادداشت‌هاتون داشته باشم. نمی‌دونم چرا ولی فکر می‌کنم باز گذاشتن دائمی کامنت‌ها خیلی ها رو وابداره تا بهرحال یه خطی هم که شده بنویسن و باور کنین یا نه من راضی به این کار نیستم . ترجیح می‌دم وقتی مطلب تموم شد، از ته دلتون یا فحش بدین یا نظر بدین :) نظر‌هاتون هرچی باشه با دقت خونده می‌شه و اینو یه جور احترام می‌دونم به وقت و انرژی که بابت این مسئله بخرج می‌دین و همیشه بهم قوت قلب می‌ده که بدونم به دیوار نخوردم :) برای همین چند کلمه جون می‌دم ... پیشاپیش هزارتا مرسی از همه اونایی که همیشه بهم لطف داشتن و دارن و هم اونایی که با سکوت می‌خونن و بی ردّ پا می‌رن و تعدادشون کم هم نیست. خود من هم برای سال‌های سال از این دست خواننده بودم و خیلی کم پیش می‌اومد که جایی یادداشتی بذارم. خب دیگه اینم یه نوعشه.

و باز در آخر آخر : اینا نظرات شخصیه اینجانبه‌ست و همونجور که من فکر می‌کنم درسته، شاید اصلاً هم نباشه :) شما بخونین تجربه و منم می‌گم اُکی .

درخواست: اگه توی این شبا حال و هوای روحانی بهتون دست داد و حس کردین دریچه قلبتون بیش از هروقت دیگه برای یه راز و نیاز ساده، بازه، یادتون نره یکی این ور اون دریچه بشدت نیازمند اون هواست، پس التماس دعا .

و من شیطان میشوم!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در وقتی که این آهن پاره بی روح و بی عقل و بی جان(ساعت) فریاد گذشتن وقت نماز صبح را می کرد،

من بر خواب غفلت اصرار می کردم

 

و روز را با نماز قضا شروع، و سر به بیرون می زنم

و می بینم آنچه را که نباید می دیدم

  می شنوم آنچه را که نباید می شنیدم

  می گویم آنچه را که نباید می گفتم

  می نویسم آنچه را که نباید می نوشتم

  می روم جایی را که نباید می رفتم

 

و نفس جای عقل و دل را می گیرد و می شود فرمانده بدن

 

و شنیدن و گفتن و خفتن و رفتن و نوشتن می شود از بهر غیر خدا

 

و چشم و گوش و زبان و دست و پا می شود از آن شیطان

 

و این چنین بود که من شیطان شدم.

دور نمای شهر آلوده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۱

این روزها هوا بد ناجوانمردانه حس آلودگی به خودش گرفته.از فراز گردنه تنباکوئیُ تهران هاله ای از دود به نظر می رسد که ... نه ،ولش کنید.تهران هیچ  به نظر نمی رسد. فقط تابلوی سورئال سیاه و خاکستری ای می ماند که کبودی در گلویش گیر کرده است...و برج میلاد در لا به لای دود و دم و مناقشات روزمره قد برافراشته است و فقط تلاش میکند تا نفس بکشد.

۲

شهر از آن بالا نمائی دیگر به خود گرفته. شهر خفه شده، گرفته شده. هنوز در آستانه وارونگی است اما  رنگ پیری گرفته و فرتوت شده است.خوب است که حالا تازه نیمه اول آبان است. خاکستر وارونگی هوا روی شهر پاشیده نشده است هنوز .نه خبری از ستاد بحران است، نه اثری از هیچ اقدامی خداپسندانه!

۳

باید سوخت و ساخت در این شهر. بد نیست سری به گردنه تنباکوئی بزنید. خط خطی های تابلوی شهر نمای خاکستری را نگاه کنید و همگام با شاخک های برج میلاد،فقط نفس بکشید.

بابا دق کردیم به خدا؟

خوب امروز مینویسم و در حینش تصمیم میگیرم که چه رنگی واسه نوشتنم انتخاب بکنم.

توی اولین روزهای عضویت زیاد نمینوشم و دلم میخواست تا ببینم عکس العمل سایرین به سایر نوشته ها چیه ولی یادم افتاد که ادی گفته اینجایی تا بیشتر دور هم باشیم برای اینکه نزدیکتر باشیم.

بگم که اون یکی وبلاگ کمافی السابق به کارش ادامه میده و مخصوص پسرکه. ولی اینجا مال خودمه و آشوبهای روزانه. مال خودمه و شادیهای هرهفته ام.

راستی چرا شادی ها توی هفته فقط گهگاهی میان سراغمون ولی وقتی مثلا بعد از یه روز پرکار چشم میندازی به منظره زیبای کوههای جمارون فقط دلخستگیهات یادت میاد؟

خداییش اگه ماها دور هم نبودیم دق میکردم.آخه به کی باید بگم؟

آقا جان اینقدر برای مطلب دادن عجله نکنید کسی نمیخونه!!!!!!!

لازم دانستم خدمت عزیزانی که خود را به در و دیوار، آب و آتش می زنند تا در این وبلاگ مطلبی از آنان درج شود، نکته ای را معروض دارم:

این وبلاگ انتقادی است و انتقاد در برابر جایگاه، شخصیت و اندیشه موضوعیت پیدا می کند.

بیل و کلنگ و ابزار، آلات عملیاتی هستند و هر کس که بهره ای کم از عقل برده باشد نسبت به آن انتقادی را بیان نمی دارد.

بنابراین

جوجه کبابتان را میل فرمایید و بخندید و به خودتان سخت نگیرید.

بابا تو رو به خدا نظر هم بدین محتاجیم به نظراتتون!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

آقا پسرا و دختر خانومای گلم میان مطالب رو میخونین نظر هم بدین با تشکر!!!!!!!!!

آقا تیکهای تازه داغ توپ با حال با صفا بخونش!!!!!!!!

*می دونی فرق تو با فرقون چیه ؟فرقون خاک می بره اما تو دل می بری

 

*عسلم گلم نازم عمرم جونم قشنگم نفسم عشقم قربونت بشم دورت بگردم . اینا رو تمرین میکنی منو دیدی بهم بگی

 

*سردره یه مطب جراحی پلاستیک نوشته بود : لولو تحویل میگیریم هلو تحویل میدهیم! می خوای یه سر بزن شاید درست گفته باشه !

 

*جدید ترین جمله عاشقانه : بنزین نگاهت رو برای قلبم سهمیه بندی نکن

 

*بسمه تعالی، غرض مزاحمت بود، که بحمدالله حاصل شد(اس ام اس نیمه شبه)

 

*صدام می کنی
آرزو می کنم کاش کر بودم
تو که لال نمی شی ...

 

*درجات دیوانگی: 1. گیج 2. خنگ 3. پپه 4. یول 5. اسکل 6. شاسکول 7. گاگول 8. لر 9. ترک 10. ... اسمت چی بود؟؟؟

 

*میدونم بیداری داری ستاره ها ررو می شماری ولی یکیش کمه چون داره sms میده ، منم خوابم نمی بره دارم گوسفند ها رو می شمارم ولی یکیش کمه چون داره sms می خونه.

 

*عزیزم تو گاو منی .............. ناراحت نشو الان می فهمی . گ: گلمی. ا : آرزومی.و: وجودمی

 

*نگاهت همچون باران است و قلبم همچون کویر... و می دانی که کویر بدون باران زنده است... پس برو بمیر

 

*مثل شقایق زندگی کن ، کوتاه اما زیبا ، مثل پرستو ، فصلی کوچ کن ، اما هدفمند ، مثل پروانه بمیر ، دردناک اما با عشق ، مثل خر عرعر کن ، بلند اما شمرده و خوانا!!!

 

*به حرمت گوسفندی که جان حضرت اسمعیل رو نجات داد 7 بار بگو بعععع بعععع
و این SMS رو برای 7 تا گوسفند دیگه بفرست

 

*اسمان را ستاره زیبا میکند باغچه را گل عشق را محبت بیابان را چمن چشم را اشک و تو را عمل کردن دماغ زیبا میکند

 

*یه ضرب المثل نمیدونم کجایی میگه که به هیچ کس به جز خودت و خرت اعتماد نکن منم به جز خودم و خودت به هیچ کس اعتماد نمیکنم

 

*آرزو دارم در سال جدید خوشیهاتون مثل " اسهال " باشه ........ مداوم .... مکرر ..... روان و روشن

 

*میدونی به یه دختر خوش گل که لباس خواب پوشیده چی میگن؟میگن: شب بخیر!

 

*دوست داشتم جیگرتو بخورم اما حیف باید تا عید قربان سال دیگه صبر کنم

 

*سر تو بزار رو شونه هام خوابت بگیره / جا خالی بدم بخوری زمین حالت بگیره

 

*دوستت دارم قد یه بشکه بنزین، خاطرخواتم قد یه پمپ بنزین، روز تولد تو بهترینم، هدیه بهت میدم یه کارت بنزین

 

*اگه بنزین کوپنی شده زیاد ناراحت نیستم چون از این به بعد قدر تو را بیشتر میدونم و حد اقل برای رفتن به مزرعه سوار تو میشم الاغ جونم.

خودشناسی با حال!!!!!!!!!!!!!!

به این تست شک نکنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است که این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً کار دشوارى نیست. کافى است کمى به خودتان رجوع کنید. یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد که بتوانید امتیازهایى که گرفته اید را جمع بزنید. حاضرید؟ پس شروع کنید:

 


۱) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟
الف _ صبح، ب- عصر و غروب، ج _ شب


۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟
الف _ نسبتاً سریع، با قدم هاى بلند، ب- نسبتاً سریع، با قدمهاى کوتاه ولى تند و پشت سر هم، ج _ آهسته تر، با سرى صاف روبرو، د _ آهسته و سربه زیر، ه- - خیلى آهسته


۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛
الف _ مى ایستید و دست به سینه حرف مى زنید، ب- دستها را در هم قلاب مى کنید، ج _ یک یا هر دو دست را در پهلو مى گذارید، د _ دست به شخصى که با او صحبت مى کنید، مى زنید، و ه-_ با گوش خود بازى مى کنید، به چانه تان دست مى زنید یا موهایتان را صاف مى کنید


۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟
الف _ زانوها خم و پاها تقریباً کنار هم، ب- چهارزانو، ج _ پاى صاف و دراز به بیرون، د _ یک پا زیر دیگرى خم


۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واکنش نشان مى دهید؟
الف _ خنده اى بلند که نشان دهد چقدر موضوع جالب بوده، ب _ خنده، اما نه بلند، ج _ با پوزخند کوچک، د _ لبخند بزرگ، ه- - لبخند کوچک


۶) وقتى وارد یک میهمانى یا جمع مى شوید؛
الف _ با صداى بلند سلام و حرکتى که همه متوجه شما شوند، وارد مى شوید
ب _ با صداى آرامتر سلام مى کنید و سریع به دنبال شخصى که مى شناسید، مى گردید
ج _ در حد امکان آرام وارد مى شوید، سعى مى کنید به نظر سایرین نیایید


۷) سخت مشغول کارى هستید، بر آن تمرکز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى کند؛
الف _ از وقفه ایجاد شده راضى هستید و از آن استقبال مى کنید
ب _ بسختى ناراحت مى شوید
ج _ حالتى بینابین این ۲ حالت ایجاد مى شود


۸) کدامیک از مجموعه رنگ هاى زیر را بیشتر دوست دارید؟
الف-  قرمز یا نارنجى
ب-  سیاه
ج-  زرد یا آبى کمرنگ
د-  سبز
ه-  آبى تیره یا ارغوانى
و-  سفید
ز-  قهوه اى، خاکسترى، بنفش


۹)  وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى کشید؟
الف-  به پشت
ب-  روى شکم (دمر)
ج-  به پهلو و کمى خم و دایره اى
د- سر بر روى یک دست
ه-  سر زیر پتو یا ملافه...
۱۰) آیا شما غالباً خواب مى بینید که:
الف-  از جایى مى افتید.
ب-  مشغول جنگ و دعوا هستید.
ج-  به دنبال کسى یا چیزى هستید.
د-  پرواز مى کنید یا در آب غوطه ورید.
ه-  اصلاً خواب نمى بینید.
و-  معمولاً خواب هاى خوش مى بینید.

 

 


سؤال اول: الف(۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز)


سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)


سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)


سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز)


سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز)


سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)


سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)


سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)


سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)


سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)

 


خب، امتیازهایتان را جمع زدید. عدد به دست آمده را با جدول مقابل مقایسه کنید و شخصیت خودتان را بشناسید.

 

نتیجه تست :

* اگر امتیاز شما بالاى ۶۰ است: دیگران در ارتباط و رفتار با شما شدیداً مراقب و هوشیار هستند آنها شما را مغرور، خودمحور و بى نهایت سلطه جو مى دانند، گرچه شما را تحسین مى کنند و به ظاهر مى گویند«کاش من جاى تو بودم!!» اما معمولاً به شما اعتماد ندارند و نسبت به ایجاد رابطه اى عمیق و دوستانه بى میل و فرارى هستند.


* اگر از ۵۱ تا ۶۰ امتیاز دارید: بدانید دوستان شما را تحریک پذیر مى دانند، بدون فکر عمل مى کنیدو سریع از موضوعات ناخوشایند برآشفته مى شوید ، علاقه مند به رهبرى جمع و تصمیم گیریهاى سریع دارید (هرچند اغلب درست از کار درنمى آیند!) دیگران شما را جسور و اهل مخاطره مى دانند. کسى که همه چیز را تجربه و امتحان مى کند، از ماجراجویى لذت مى برد و در مجموع به دلیل ایجاد شرایط و بستر هیجانات توسط شما، از همراهى تان لذت مى برند.


* اگر از ۴۱ تا ۵۰ امتیاز به دست آوردید: به خود امیدوار باشید ، دیگران شما را بانشاط، سرزنده، سرگرم کننده و جالب و جذاب مى بینند. شما دائماً مرکز توجه جمع هستید و از تعادل رفتارى خوبى بهره مند هستید. فردى مهربان، ملاحظه کار و فهمیده به نظر مى رسید. قادر هستید به موقع باعث شادى و خوشى دوستانتان شوید و اسباب هلهله و خنده آنها را فراهم کنید و در همان شرایط و در صورت لزوم بهترین کمک بر اعضاى گروه هستید.


* اگر ۳۱ تا ۴۰ امتیاز نصیب شما شد: بدانید در نظر سایرین معقول، هوشیار، دقیق ، ملاحظه کار و اهل عمل هستید. همه مى دانند شما باهوش و با استعداد هستید اما مهمتر از همه فروتن و متواضع هستید. به سرعت و سادگى با دیگران باب دوستى را باز نمى کنید. اما اگر با کسى دوست شوید صادق، باوفا و وظیفه شناس هستید. اما انتظار بازگشت این صداقت و صمیمیت از طرف دوستانتان را دارید گرچه سخت دوست مى شوید اما سخت تر دوستى ها را رها مى کنید.


* از ۲۱ تا ۳۰ امتیاز : در نظر سایرین فردى زحمت کش هستید اما متأسفانه گاهى اوقات ایرادگیر هستید. شما بسیار بسیار محتاط و بى نهایت ملاحظه کار به نظر مى رسید. زحمتکشى که در کمال آرامش و با صرف زمان زیاد در جمع بار دیگران را بردوش مى کشد و بدون فکر و براساس تحریک لحظه اى و آنى هرگز نظر نمى دهد. دیگران مى دانند شما همیشه تمام جوانب کارها را مى سنجید و سپس تصمیم مى گیرید.


* و اگر کمتر از ۲۱ امتیاز داشتید: دیگران شما را خجالتى، عصبى و آدمى شکاک و دودل مى دانند شخصى که همیشه سایرین به عوض او فکر مى کنند، برایش تصمیم مى گیرند و از او مراقبت مى کنند. کسى که اصلاً تمایل به درگیرشدن در کارهاى گروهى و ارتباط با افراد دیگر را ندارد!

آقا اینقدر به جوونا الکی تهمت نزنید اول بپرسید بعد قضاوت کنید!!!

سلام

من نمی دونم چرا هر کی میاد تو این وبلاگ غمگین می شه با اینکه من خودم خیلی آدم شادی هستم...ولی خب بعضی روزا آدم دلش می گیره دیگه...(البته یه دلیلش هم قالب وبلاگ بود که عوضش کردم!!!)

اگه یه پستم غمگین بود معنیش اصلن این نیست که من عاشق شدم...

ولی جدی تو جامعه این رواج پیدا کرده که هر کی یه کم دلش می گیره می گن عاشق شده...

آخه رو چه حساب؟!!!...

به نظر من غلط ترین ضرب المثل همینه که می گه:

اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده....بدان عاشق شدست و گریه کرده

آخه تو از کجا می دونی؟...

شاید استاتیک و افتاده...شاید استاد تو کلاس آبروش و برده...آخه هر ناراحتی که دلیلش عشق نیست...

وای از دست این آدم هایی که الکی جو می دن...

همینه که باعث میشه ارزش عشق پایین بیاد...و حتی لقب خیابونی (عشق خیابونی) بهش بدن...

یه کم مواظب رفتارمون باشیم همه چیز درست می شه(اولین کسی که مورد خطابه خودمم ها!)

در کمال نا امیدی امیدوارم چون هنوز عاشقمو نفس میکشم؟!

۱۸سالم بود. سال کنکور. عاشقش شدم. 5 سال بود میشناختمش. زیبا بود. مهربون بود و صبور. هنوز بهش نگفته بودم. پسرخالش گفت سرطان خون گرفته. باز هم بهش نگفتم. میدیدمش ولی مثل بقیه. سلام میکردم مثل بقیه. حرف میزدم مثل بقیه. همه چیز تو دلم موند! میدونستم اگر بهش بگم فکر میکنه دارم ترحم میکنم. نمیگذاشت دیگه ببینمش. بعد از 9 ماه مرد! بهش نگفتم. سر خاکش گریه نکردم. خواهرش دفتر خاطراتش رو بهم داد. تو صفحه اولش نوشته بود: "و من عاشق شدم...!". عاشق شده بود. عاشق من. و بهم نگفته بود. مثل بقیه شده بود. میگفت اگه بهم بگه بعد از مرگش بهش وفادار میمونم. بهش نگفتم. بهم نگفت. عاشق مرد! عاشق مردم...!

اگه میخوای خلاق باشی بخونش!!!!!!!!!!!!!!!!

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید

زندگی یعنی همینا طمع تلخ-گس-فجیع

زندگی، نه به معنای یک کلمه، بلکه به معنای یک واقعیت
زندگی، نه با طعم‌های شیرین و دوست داشتنی، بلکه با طعم گسِ یک اسپرسوی تلخ
زندگی، با طعم دود اولین سیگارِ صبح، ناشتا، با دهانی که طعمِ خواب می‌دهد هنوز

زندگی، تلخ و گس ، به معنای فجیعِ  یک واقعیت......

مبارزه با؟

ماشین سبز و سفیدشان را از دور تشخیص می دهم. در شیشه مغازه ای خودم را می بینم. قسمتی از موهایم از جلوی شال پیداست. کمی از گردنم هم بی اجازه بیرون آمده است. شالم را روی سرم طوری مرتب می کنم که هیچ مویی پیدا نباشد. به گردنم چشم غره می روم که بی اجازه بیرون است. عینک آفتابی را از چشمم بر می دارم. آفتاب اول کمی اذیت می کند ولی بعد عادی می شود. به خانم چادری که با دقت به تمام عابرین نگاه می کند نزدیک شده ام. چشم در چشمش می اندازم، به او لبخند می زنم و می روم.

پله های مترو را که پایین می آیم خودم را در شیشه یکی از مغازه ها می بینم. شالم را به جای اولش بر می گردانم. من واقعاً ارشاد شده ام!

دخترا بخونن راههای جلوگیری از ترشیده نشدن!!!!!!!!!!!!!

1_یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه.not worthy


 2_ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار.
shame on you


 3_در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که می‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجم
sick


4_ سن ازدواج رو بیارین پایین، همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین.


 5_تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بکشید.
batting eyelashes


 6_ دعای باز شدن بخت رو دور گردنتون آویزون کنید، یه وقت کتابشو دور گردنتون آویزون نکنید که گردن لطیفتون کج می‌شه
big grin


 7_ پسر‌های فامیل بهترین و در دسترس‌ترین طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپیدشون.
whistling


 8_ رو شکل و شمایل ظاهری پسرها زیاد حساسیت به خرج ندید، پسرهای خوشگل، هستن دچار مشکل...!!
devil


 9_توی اجتماع بر بخورید، با مردم قاطی شید، با ننه صغرا و بی‌بی عذرا نشست و برخاست کنید، همینا هستن که شادوماد می‌سازن واستون.
drooling


 10_ یه کم به خودتون برسید، منظورم آرایش و برداشتن زیر ابرو و ریمل و پودر و سایه و کرم شب و روز و ماسک خیار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نیست. حداقل قیافه یه آدم رو داشته باشید.
whistling


 11_در پوشش دقت کنید، لباس چسب و کوتاه فقط آدمای بوالهوس رو دورتون جمع می کنه، یه پوشش سنگین و اندکی رنگین با حفظ معیارهای دوماد پسند بهترینه.
peace sign


 12_مهمون که میاد قایم نشید، چای ببرید، پذیرایی کنید، خلاصه یه چشمه بیاین که بعله ما هم هستیم.
praying


 13_ سعی کنین از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره که مامانه بتونه جلوی در و همسایه قر و قمیش بیاد که دخترم قربونش برم اینجوریه و اونجوریه...
hee hee


 14_تا مامانه و باباهه می‌گن دخترمون دیگه وقته عروسیشه مثل لبوی نپخته سرخ نشین و در برید، در حرکات و سکناتتون این نظر رو تایید کنید و دنبالشو بگیرید.
dancing


15_ بلاخره اگه خدای نکرده می‌خواین جزو اون یک میلیون و هفت صد هزار دختر بی شوهر نباشید (تازه اگه همه پسرای این مملکت دوماد شن، که نمی شن) هر چی دارید، رو کنید، منظورم اعضا و جوارحتون نیست منظورم کمالات و هنر مندیاتتونه.
oh go on


 16_ و اینو بگم که از هیچ دوره زندگیتون به اندازه وقتی که با نامزد محبوبتون زیر سایه درخت توی یه پارک خلوت دارید معاشقه می کنید لذت نخواهید برد، حالا به بعدنش کارندارم (منضورم رو تخت خواب نیستا)
whistling


17_اگه کسیرو دوسش دارین برین خواستگاریش (نکته:این کار ریسکش خیلی بالاس اگه شازده بگه نه سوجه خنده 1سال فامیلاتون ردیفه)
big grin


18_حداقل یه 206 داشته باشین که طرف به خاطر ماشین هم که شده بیاد 2تا بشین بده 9 ماه 3 تا بشین
smug


19_اون یارو که با اسب سفید میادوبی خیال شین
rolling on the floor


20_...و آخرین توصیه اینکه عوض اینکه توی جریانات عشقی خیابونی و زودگذر غرق بشید و مثل کبک سرتونو زیر برف کنید یه خورده به فکر زندگی آینده‌تون بشید و اینقدر از این دست به اون دست نرید چون کثیف می‌شید، می پکید

حرفهائی که نگفته ماند ولی حالا میگم که دلتون بسوزه!

دوست میدارمت!

یکی بود یکی نبود .

بعضی وقت ها این یکی بود و اون یکی نبود و بعضی وقت ها که اون یکی بود این یکی نبود. ولی در کل هروقت این یکی بود اون یکی نبود ..

براستی اگر هر دوتا بودن قصه نبود یا ..... ؟؟ ؟ ؟  ؟؟؟ ؟؟؟

معلم می خواند و من در اتمام سخنش بلند می خواندم !!!

من مادرم را دوست دارم . من پدرم را دوست دارم . من دوستانم را دوست دارم و من دشمنم را دوست دارم !!..

آری من همه را دوست دارم !! اما گلم را که از هر گلی خوشبو تر و از هر نسیمی نرم تر و از هر زیبای کنعانی زیبا تر و از هر امیدی امیدوار تر و از هر دوستی دوستر است را بیشتر از همه دوست دارم!!!

امروزم زیبا بود و شاید امشبم !!! نمی دانم فقط می دانم زیباست و چه زیباست اینکه احساس دوست داشتن را مدتی است دارم تجربه می کنم !!

خاطرات شخصی خودم بخونید حالشو ببرین!!!!!!!!!!!!

 شب 23 ماه مبارک رمضان ما جو گیر شدیم و رفتیم به مسجد بلکه گناهان ما شسته شود !!!  میگن مار از پونه بدش میاد دم لونش هم سبز میشه ... اون حاجیه که قبلا ما رو از کتاب خونه مسجد به علت مدل ریش مغایر با شئونات اسلامی انداخته بود بیرون اومد صاف نشست پشت ما !!! ما هم به دیوار تکیه داده بودیم به صورتی که پشتمان رو به قبله بود ( گه پشت و رو نداره که )  و همش با اون حاجیه چشم تو چشم میشدیم ... خلاصه پس از کلی حرافی جناب آخوند مراسم دعا برگزارشد و ما هم که از طرفی درست این مراسم رو بلد نبودیم و از طرفی هم گوز خواب بودیم اصلا نمیفهمیدیم کجاییم و داریم چیکار میکنیم ... فقط این دوستمان هی با لگد و آرنج ما را از فضای روحانی خوابمان بیرون میآورد و بهمون میگفت مثلا الان باید قرآن بزاری رو سرت و ما هم چنین میکردیم ... بعد یهو به خودمون میومدیم میدیدیم همه وایسادن ما نشستیم ... یا میدیم همه دارن دعا میکنن ما همچنان قرآن رو سرمونه !!! خلاصه کلی ثواب تو کوله بار خود اندوختیم و به خانه برگشتیم !!!!

 

چون گران خوابان غفلت را به دام احیا کند ؟        نیست گر شور قیامت در نمکدان صبح را

 یکی از دوستانمان یک عدد ماشین TOYOTA CAMERY  نسباتا فول آپشن خریده و ما روز اول که سوار بر این ماشین شدیم کلی عقده بازی در آوردیم جاتون خالی !!! لا مصب یه نیش گاز که میدادی سرعت میرفت رو 200 و هرچی زانتیا بود باقالی کردیم رفت ... بعد این صندلیش سنسور داره کمربند رو نبندی شروع میکنه بوق زدن ... ما هم ماشین را اسکول نموده بودیم هی ما تحت خود را بلند میکردیم بوقش قطع میشد بعد دوباره میشستیم بوق میزد ... هرچی سوراخ تو ماشین هم بود یه امتحانی کردیم ( از جا سیگاری گرفته تا سوراخ آچار های صندوق عقب ) ... تازه بعدشم رفتیم تو پارکینگ و چراغ ها را خاموش کردیم و نشستیم یه فیلم  DVD با صدای دالبی نگاه کردیم و عقده بازی را به انتها رساندیم ....

منم آن عاشق مفلس که سپهر از گوشم                 حلقه خدمت زرین کمری داشت دریغ

  چندی پیش پس از 4 سال ساعت 11 شب بچه ها راست کردن که بریم گل کوچیک بازی کنیم و اینجانب که ریه مان دیگر واسه این کار ها پیر شده ابتدا کم آوردیم و از دروازه محافظت نمودیم ولی در آخر به روز های اوج خود بازگشتیم و آقای گل مسابقات شدیم و پول های شرط بندی را هم به جیب زدیم .....

 

6-      آقا وقتی لیدر یه ضعیفه بشه همین میشه دیگه !!! قرار بود برای تولد یکی از دوستان ایشان را غافلگیر کنیم و هرچه این خانم لیدر گفت ما هم گفتیم پایه هستیم .... صبح روزی که قرار بود با پت برای خرید هدیه برویم به ما خبر رسید که برنامه کنسل شده !!! چی شده ؟؟؟ خب فکر کنم ما یه کلمه گفتیم یه جا میزاشتین که بساط قلیون هم باشه و احتمالا به خانم لیدر برخورد کرده این حرف ما و مانند رسم اصیل ایرانیان به جای حل مسئله ای که در آن اصراری هم نبود صورت مسئله پاک شد !!! بعد هم خانم صاحب تولد به نقل از محسن نامجو عرض نمودند که : جشن تولد ما باز مجلس عزاست ! 

 

چندی پیش از دانشگاه برگشتنی در یک پارکِ در حال ساخت اقامت گزیدیم که در آنجا خر پر نمیزد !!! به همراه پت چند سنگ به سمت یک تیر چراغ واقع در محل پرتاب نمودیم که نخورد و همین باعث شد که کل کل بین ما و پت به راه بیوفتد و کلی سنگ شلیک کردیم اما هیچکدام به هدف نمیخورد تا آنکه ما موفق شدیم 3 بار هدف را مورد اصابت قرار دهیم و اینگونه شد که پت وارد فاز شهرستان شد و سنگ هایش تبدیل به آجر و ... شدند ولی باز هم نتوانست هدف را بزند و در حالیکه پت داشت فحش و ناسزا میگفت و سنگ پرتاب میکرد ما سعی میکردیم تا طرفین دعوا را از هم جدا کنیم و در نهایت پت از دستمان گریخت و با کلوخی به سمت تیر چراغ حمله ور شد و از فاصله یک متری هم تیرش به هدف اثابت نکرد و ما از خنده در جوب آب به سر میبردیم ... و در نهایت هم به این نتیجه رسیدیم که پیر شدیم رفت !!!!

تا چند سخن تراشی و رنده زنی                        تا کی به هدف تیر پراکنده زنی

 

 

 

امروز تولد سیاوش جوونمه جونم بود

ولی نشود بیام تبریک بگم بش.......

حالا بهش تبریک میگم....جیگر من......

حالا بیا دست....دست.....سوت.....بیا....................

تولد ........توفلد........نینای ...نینای..........

 

       تفلدت مبارک چیدی جیگل.... 

خوب دیگه بسه.....

بای........

مشخصات آبان ماهیها!

چون ماه آبانه، مشخصات متولدین این ماه رو استاد میکنم....

البته از این ماه خوشم نمیاد(چون.....بهتره نگم چرا)

سمبل:عقرب

عنصر:آب

سیاره:پلوتون

روز اقبال:۳شنبه

اعداد شانس:۲و۴

سنگ خوش یمن:یاقوت زرد

رنگ:قرمز

حیوان:حشرات

دردودل!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یادمان باشد

 

حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد

 

 نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد

 

خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را

 

 یادمان باشد که روز و روزگار خوش است

 

 تنها دل ما دل نیست...

 

نقش پیشابراه در ارگاسم زنان؟

نقش پیشابراه در ارگاسم زنان

ممکن است در جریان آمیزش جنسی درصد زیادی از خانمها هرگز به اوج لذت جنسی نرسند. در مطالعات مختلف شیوع سرد مزاجی از10تا80درصد متغیر بوده است. سرد مزاجی با نداشتن ارگاسم متفاوت است. زنان سرد مزاج میتوانند به ارگاسم برسند. نداشتن ارگاسم همیشه با سرد مزاجی همراه نیست. بسیاری از زنها علیرغم نداشتن ارگاسم از رابطه جنسی لذت میبرند. سرد مزاجی حقیقی حالتی است که در آن هیچ پاسخ به هیچ نوع تحریک جنسی و در هیچ شرایطی وجود ندارد. زنی که فقط از راه تحریک کلیتوریس به ارگاسم میرسد نه تنها سرد مزاج نیست بلکه گاهی ممکن است از لحاظ جنسی خیلی هم فعال باشد ولی شریک جنسی او باید بداند که چگونه او را ارضا کند. ممکن است خانمی در ارتباط با یک مرد به ارگاسم نرسد در حالیکه مرد دیگری بتواند او را به ارگاسم برساند. در اینصورت دیگر نمیتوان گفت که او به سرد مزاجی مبتلاست. باوجود آنکه مقالات زیادی در مورد ارگاسم زنان وجود دارد ولی هنوز دانش ما در این زمینه ناقص است. در بدن زن نقاط حساس زیادی وجود دارد که تحریک مناسب آنها ارگاسم را اجتناب ناپذیر میکند. کلیتوریس نقش مهمی در رسیدن به ارگاسم داشته و حتی قبل از بلوغ نیز میتواند تحریک کننده باشد.التهاب کلیتوریس در اثر استمناء یا بعد از یائسگی بخاطر کمبود هورمون استروژن میتواند مانع از نقش مهم آن در ارگاسم شود.بعد از کلیتوریس اندامهای جنسی مجاور آن مانند قسمت داخلی لبهای کوچک وزیر شکم نقش مهمی در تحریک جنسی و ارگاسم دارند.مقعد نیز نقش تحریک کنندگی زیادی دارد.ولی بهتر است بجای سکس مقعدی آنرا با انگشت تحریک کنید.در بعضی از خانمهایی که مدتها بکلی ارگاسم نداشته اند با فروبردن انگشت در مقعد بهنگام نزدیکی میتوان ارگاسم ایجاد نمودمعمولا" سینه ها به کلیتوریس برای رسیدن به ارگاسم کمک مینمایند.بوسیدن سینه مالش آلت به آن یا حتی فروکردن آلت مرد بین سینه ها میتواند موجب ارگاسم در بعضی خانمها شوددر بعضی تحقیقات عنوان شده که علت به ارگاسم نرسیدن زن ازطریق واژن فقدان گیرنده های حسی در دیواره واژن است. ولی بیاد داشته باشید که همیشه در دیواره قدامی واژن در مسیر پیشابراه یک نقطه بسیار حساس و تحریک کننده(نقطه جی)وجود دارد. حتی در زنانی که از طریق واژن به ارگاسم میرسند نیز تحریک این نقطه با انگشت بسیار راحت و اثربخش است .این نقطه حساس در بدن تمام خانمها وجود دارد و هنگام ارگاسم مانند یک کیست کوچک زیر دست لمس میشود و بعد از آن بحالت اولیه برمیگردد. بعد از عمل جراحی خارج سازی رحم ممکن است بدلیل قطع شدن قسمتی از دیواره قدامی واژن سرد مزاجی بوجود بیاید. رحم و گردن رحم هیچ نقشی در ارگاسم ندارند.  در اطراف مدخل واژن غده هایی بنام غدد بارتولین وجود دارند که مواد لیزکننده برای تسهیل نزدیکی ترشح می نمایند. گاهی ترشح موکوسی این غدد بسیار زیاد بوده و به اشتباه این گونه تعبیر میشود که زنها هم مثل مردها در حالت ارگاسم به انزال میرسند. گاهی هم در موقع ارگاسم مایعی با فشار زیاد از پیشابراه خارج میشود. تجزیه این ماده در آزمایشگاه نشان دادکه این ماده ادرار نبوده و همان ترشحات غدد داخل پیشابراه است. شدت ارگاسم به عامل ایجاد کننده آن بستگی دارد. هرچه شدت ارگاسم بیشتر باشد زن زودتر قابلیت تحریک جنسی مجدد خواهد داشت. زمان تحریک پذیری جنسی نیز در زنان متفاوت است.عده ای بهنگام تخمک گذاری(روزچهاردهم دوره ماهانه)وعده ای هم در ایام قاعدگی بیشترین میل جنسی را دارند. گروه اخیر بیشترین تنش جنسی را در ایام خونریزی ماهیانه دارند. وضعیت انجام نزدیکی نیز نقش مهمی در ارگاسم خانمها دارد.معمولا" در حالتی که زن در بالا باشد بعلت زاویه ورود آلت مرد به واژن و برخورد آن با دیواره قدامی بهتر باعث ارگاسم میشود. نزدیکی ازپشت در حالت سجده یا در کنارهم بعلت تماس مناسب نوک آلت مرد با پیشابراه زن از مناسبترین حالتهای نزدیکی برای رسیدن به ارگاسم میباشد. شرایط روحی نیز عامل مهمی در احساس رضایت جنسی و رسیدن به ارگاسم محسوب میشود. گاهی حتی چند جمله عاشقانه و محبت آمیز میتواند باعث ارگاسم شود.

علامتهای قبل از قاعدگی!!!!!!!!؟

نشانه های روزهای قبل از قاعدگی

نشانه های مختلفی که ممکن است زنان در روزهای قبل از قاعدگی تجربه کنند.

سن: معمولاًَ در بزرگسالی شدیدتر می شود.

وراثت: در برخی خانواده ها مؤثر است.

سبک زندگی: تنش و بعضی غذاهای خاص ممکن است علائم را شدیدتر کنند. حدود یک سوم زنانی که درسنین باروری هستند علائم قبل از قاعدگی را تجربه می کنند. علت به وجود آمدن این علائم ...

معلوم نیست، اما به نظر می رسد به علت تأثیرات هورمونهای زنانة استروژن و پروژسترون قبل از شروع خونریزی قاعدگی باشد. تنش ممکن است علائم را بدتر کند، همچنین مصرف بیش از اندازة شکلات و نوشیدنی های حاوی کافئین مانند قهوه و نوشابه علائم را تشدید می کند. در صورتی که افراد نزدیک خانواده علائم مشابهی را تجربه کرده باشند، احتمال بروز علائمِ شدید بیشتر می شود اگر چه تا کنون عامل وراثتی خاصی برای آن شناسایی نشده است.

چه علائمی دیده می شوند؟

علائم قبل از قاعدگی گوناگون هستند، و بعضی از خانمها متوجه می شوند که این علائم در ماههای مختلف با هم فرق می کنند. علائم دقیقاًَ چند ساعت قبل از شروع خونریزی آغاز می شوند اما ممکن است از 14 روز قبل، به وجود آیند. در اکثر زنان مبتلا، علائم چند روز پس از آغاز خونریزی یا با تمام شدن آن پایان می یابند.

علائم قبل از قاعدگی عبارتند از:

1. حساس شدن پستانها یا احساس توده در همه جای آن.

2. احساس پف کردن به علت احتباس آب.

3. تغییرات خُلق، شامل احساس عصبی بودن، تحریک پذیری، افسردگی، اضطراب،و خستگی.

4. مشکل در تمرکز فکر و تصمیم گیری.

5. سردرد، از جمله میگرن.

6. کمردرد و کوفتگی عضلات.

7. به هم خوردن الگوی طبیعی خواب.

8. تمایل به غذاهای غیر عادی. به ندرت، تهوع، استفراغ، عرق سرد، گیجی، و گرگرفتگی دیده می شود.

چه باید کرد؟ تشخیص علائم قبل از قاعدگی آسان است و با درنظر گرفتن زمان بروز علائم صورت می گیرد. پزشک ممکن است از شما بخواهد تاریخ بروز علائم را ثبت کنید تا مرتبط بودن آنها با قاعدگی ثابت شود.

روشهایی وجود دارد که به وسیلة آنها می توانید از بروز علائم جلوگیری کنید. اگر این روشها مؤثر نبود یا علائم شما شدید بود باید به مراقبین بهداشتی مراجعه کنید. مسکن های خاصی نظیر ایبوبروفن به از بین بردن سردرد و کوفتگی عضلات کمک می کنند .اگر دچار تغییرات خلق می شوید، ممکن است پزشک برایتان داروی ضد افسردگی تجویز کند. داروهای مُدر برای از بین بردن احتباس آب به کار می روند. همچنین ممکن است پزشک برایتان هورمون پروژسترون تجویز کند. هیچ درمانی کاملاًَ مؤثر نیست، اما ممکن است علائم را خفیف تر نماید.

خودیاری: جلوگیری از علائم قبل از قاعدگی با بکار بردن روشهای زیر می توانید از بروز علائم قبل از قاعدگی جلوگیری کنید یا آنها را خفیف تر نمایید. اگر با به کار بردن این روشها همچنان علائم وجود داشتند، با پزشک یا مراقبین بهداشتی ملاقات کنید. تا جایی که می توانید آرامش داشته باشید و از تنش دوری نمایید. سعی کنید یک ورزش سبک و آرامش بخش مانند یوگا انجام دهید. با آب گرم حمام کنید. سعی کنید کمتر نمک بخورید .از خوردن بیش از حد شکلات خودداری نمایید .از نوشیدنی هایی که مقدار زیاد کافئین دارند مانند قهوه، چای و نوشابه پرهیز کنید .مُکمل های ویتامین ب 6 کمک کننده اند، اگرچه مقادیر زیاد آن مُضر است .وعده های غذایی خود را بیشتر و حجم آن را کمتر کنید. رژیم غذایی شما باید حاوی مقادیر کافی کربوهیدرات و فیبر(میوه و سبزیجات) باشد .استفاده از کپسولهای حاوی روغن گُل پامچال در شب، به خصوص برای کاهش حساسیت پستانها مفید است.

تاثیرات باور نکردنی وایاگرا!

وایاگرا می تواند نارسایی قلبی را درمان کند

وایاگرا می تواند نارسایی قلبی را درمان کند پژوهشگران آمریکایی به این نتیجه رسیده اند که داروی مقابله با ناتوانی جنسی، وایاگرا، می تواند درمان موثری برای نارسایی قلبی باشد. تیمی از پژوهشگران دانشگاه جانز هاپیکنز با انتشار مقاله ای در نشریه نیچرمی گویند دریافته اند که این دارو به نحو موثری عارضه موسوم به بزرگ شدنقلب در موش را درمان می کند. بزرگ شدن قلب یکی از مشخصه های عمومی نارسایی قلبی است. متخصصان قلب و عروق می گویند چنین تاثیری غیرمنتظره نیست. وایاگرا اصلا به عنوان یک داروی قلبی توسعه داده شده بود تا اینکه دانشمندان متوجه تاثیر مثبت جانبی آن بر رگ های خونی آلت تناسلی مرد شدند.

قلب بزرگ شده

این دارو با گشاد کردن رگ ها فرآیند گردش خون را بهبود می بخشد. اما نگرانی هایی در مورد ایمن بود این دارو برای مردانی که مبتلا به بیماری قلبی هستند و داروهایی با تاثیری مشابه مصرف می کنند وجود داشت.به پزشکان توصیه شده است وایاگرا (sildenafil) را همزمان با داروهای موسوم به نیترات ها تجویز نکنند.اما به نظر می رسد وایاگرا در مورد سایر بیماران قلبی ایمن باشد.در این مطالعه تازه، دکتر دیوید کاس و همکارانش تاثیر وایاگرا را در موش های آزمایشگاهی که قلبشان بزرگ شده بود بررسی کردند.در انسان، این ناراحتی ناشی از فشار خون بالاست که باعث صخیم شدن جداره عضلانی قلب و گاه باعث از کار افتادن قلب می شود.موش هایی که فشار خون بالا داشتند به دو دسته تقسیم شدند. قلب آن دسته از موش هایی که به آنها وایاگرا داده شد کوچکتر از قلب دسته دیگر باقی ماند. در آزمایش دوم، مشخص شد که وایاگرا روند بزرگ شدن قلب را در موش هایی که قبلا دچار ایست قلبی شده بودند وارونه می سازد. دکتر کاس گفت: “این مطالعه نشان می دهد که سیلدنافیل می تواند بزرگ شدن قلب را درمان کند.”

معالجات تازه؟

دانشمندان اکنون در نظر دارند تاثیر این دارو در انسان را بررسی کنند و معتقدند که این مطالعه می تواند به یافتن معالجات تازه برای نارسایی قلبی منجر شود. اما پروفسور پیتر سور از موسسه ملی قلب و ریه در امپریال کالج لندنمی گوید که از قبل داروهای موثری برای نارسایی قلبی وجود داشته است و تاثیر وایاگرا منحصر به فرد نیست. دکتر ایان بنکس، از انجمن سلامت مردانگفت: “همواره این احساس وجود داشته است که وایاگرا برای قلب مفید است.” اما وی افزود که نمی توان وایاگرا را برای این منظور تجویز کرد زیرا برای درمان ناراحتی های قلبی پروانه کسب نکرده است.

مطالبی در مورد زنان و زایمان

هایمنوپلاستی

خانم دکتر Troy Robbin Hailparn متخصص زنان و زایمانی است که از سال 2004 اقدام به تبلیغات وسیعی در مورد هایمنوپلاستی روی 23 بیلبورد در اطراف San Antonio کرده است. دکتر جاکوبسون نیز همکار دیگر اوست که با تبلیغ در مجلات معروفی چون "هارپر بازار" همین کار را انجام میدهد. دکتر متلوک Matlock به این جور اقدامات اکتفا نکرده و در مورد عمل های خود (که با استفاده از لیزر انجام میشود) در تلویزیون کابلی مصاحبه میکند. اما اینها فقط استثنائی بر قاعده محسوب میشوند که با اگر و اما هایی همراه بوده است.
کمیته مسائل اخلاقی "کالج آمریکایی متخصصین زنان و زایمان" در نامه ای به متخصصین فعال در این زمینه (در سال 2004 میلادی) نسبت به این مسئله ابراز نگرانی کرد. هرچند این کالج رسماً بر علیه آن موضع گیری نکرده است اما با توجه به نبود دوره اختصاصی ویژه یا متن درسی مربوط به "ترمیم پرده بکارت" در کتب پزشکی و اینکه احتمالاً مردم از این قضیه اطلاع ندارند این مسئله را قابل توجه دانسته است. در واقع معمولاً پزشکانی که مبادرت به این کار میکنند ترجیح میدهند برای مراجع توضیح ندهند که ترمیم پرده بکارت به سادگی با یک معاینه پزشکی قانونی قابل کشف است و تشخیص آن برای معاینه کننده چندان هم مشکل نیست. دکتر G. Stovall رئیس جامعه جراحان زنان و زایمان در آمریکا عقیده دارد: ترمیم پرده بکارت کار شرم آوری است. اینگونه عمل ها بندرت ممکن است در بهبود روابط جنسی افراد تأثیر داشته باشد. از همه مهمتر این است که باید متوجه بود این کار باعث بازگرداندن واقعی بکارت فرد نمیشود". خانم Kathleen Raviele که خود یک متخصص زنان وقائم مقام یک انجمن پزشکی کاتولیک است این کار را یک عمل فریبکارانه و غیرکارساز میخواند و معتقد است "بهترین کار این است که زن تا زمان ازدواج از اینگونه روابط اجتناب کند تا مزه واقعی آن را درست در شب عروسی اش بچشد" . طرفداران حقوق زنان از آن بعنوان تسلیم مطلق در برابر جامعه مردسالار یاد کرده و از زنان میخواهند تن به چنین تسلیم و تحقیری ندهند. خانم Vanegas با اینکه خود پزشک نیست دارای کلینیکی است که در آن با همکاری 5 جراح پلاستیک روزانه عمل های متعددی در این زمینه انجام میشود. او ضمن پذیرش اینکه اینگونه عمل کمک به توسعه فریبکاری در جامعه است میگوید: "من هم یک فمینیستم اما وقتی مردم به چنین خدماتی نیاز دارند چه فرق میکند که من یا کس دیگه ای این کار را برایشان بکند؟
"
شکی نیست که انجام این عمل ها باعث کاهش اعتماد عموم مردم به صدافت و درستی حرفه پزشکی میشود که ممکن است منجر به بروز واکنش های جدی تری شود. در گزارشی که سال 2005 توسط Sandy Kobrin (نویسنده با سابقه ساکن لوس آنجلس در مورد جراحی پلاستیک) در مطبوعات آمریکا منتشر شد این مسئله مورد توجه بسیاری قرار گرفت. بسیاری از پزشکان – حتی در آمریکا- ترجیح میدهند این عمل ها را در ساعات پایانی شب و پشت درهای بسته در مطب انجام دهند. دکتر یانگ میگوید: اکثر مشتری های ما را خانمهای اهل کشورهای آمریکای لاتین و خاورمیانه بخصوص ایران و عربستان سعودی تشکیل میدهند. آنها اغلب با اسم های مستعار بدون چک و کارت اعتباری و در پوشش کامل غیرقابل شناسایی به مطب می آیند. دکتر متلوک مدت 21 سال است که در Beverly Hills بصورت کاملاً رسمی برای صدها زن عمل هایمنوپلاستی را انجام داده است. او در یک سال اخیر پیغام های تهدید آمیز زیادی از کسانی که خود را مسلمان معرفی میکردند دریافت کرده است که او را (درصورت متوقف نکردن کارش) به مرگ تهدید کرده بودند. او میگوید " اونها مرتب با تلفن و نامه پیغام های تهدیدآمیز همراه با عکس های افرادی که بطور وحشتناکی به خاک و خون کشیده شده اند می فرستند. من حالا واقعاً میتونم حرف خانمهایی که پیش من می آیند و میگن اگه من بدون این کار به ایران برگردم حتماً من رو میکشن درک کنم." بعقیده متلوک - که در کالیفرنیای جنوبی و در میان جمعیت زیادی از مهاجرین ایرانی زندگی میکند- هنوز بسیاری از این ایرانیان شدیداً تحت فشارهای سنتی و خانوادگی مربوط به رسوم ازدواج هستند. آقای متلوک در این باره با اف بی آی صحبت کرده و آنها به او گفته اند که بهتر است این تذکرات را کاملاً جدی بگیرد و سعی کند لااقل بصورت رسمی از انجام چنین کارهایی خودداری کند. البته بجز هایمنوپلاستی راه های دیگری هم برای حل این مشکلات پیشنهاد شده است. شکوفه دختری است که اخیراً بخاطر مشکوک شدن خانواده به روابط بیرون از منزل دچار تنش و درگیری شده بود. ماجرا از آنجا شروع شد که برادر کوچکترش (در ادامه یک جنگ خواهر و برادری 12 ساله) او را در کنار همکارش هنگام قدم زدن در خیابان دید و او را متهم به بی عفتی کرد. ساده ترین کاری که پس از مشاوره با چند نفر به ذهنش رسید مراجعه به یک متخصص زنان و زایمان و گرفتن گواهی سلامت پرده بکارت (غیرواقعی) از وی بود. هرچند برادرش همچنان بر قلابی بودن این گواهی اصرار داشت، پدرش همین گواهی را برای رفع اتهام وی کافی دانست. بنظر میرسید او نمیخواست این جنجال فرساینده بیش از این ادامه یابد.

مژده دختر دیگری است که به پیشنهاد یکی از دوستانش ترجیح داد در شب عروسی از دستمالی که کمی قبل به خون آغشته شده بود استفاده کند و ظاهراً این امر با اطلاع و اعتراض کسی روبرو نشد. خانم دکتر Emmanuelle Piet یک پزشک ساکن فرانسه هم چنین روشی را ساده تر و کاربردی تر از ترمیم پرده بکارت میداند .در فرانسه مهمترین کشوری که با بیش از 5 میلیون مسلمان دارای پرجمعیت ترین جامعه مسلمان در اروپا محسوب میشود ترمیم پرده بکارت هرچند غیرقانونی نیست اما بصورت کاملا مخفی انجام میشود. در سال 2005 دولت طی گزارشی در ارتباط با مسائل اخلاقی مورد بحث در بیمارستان ها از پزشکان خواست که از صدور گواهی های غیرواقعی بکارت خودداری کنند. در آلمان هم به گفته خانم دکتر Serap Cileli (که خود یک متخصص زنان و زایمان در آلمان است) سالیانه زنان ترک زیادی برای گرفتن گواهی های بکارت غیرواقعی به پزشکان مراجعه میکنند. تصمیم گرفتن برای پزشک همیشه هم کار آسانی نیست. احتمال بروز خشونت و خطرهای جانی برای زنی که سخت از آن در هراس است اراده هر انسانی برای رد چنین درخواستی را سست میکند، هرچند پذیرفتن آن هم با قبول خطر واکنش خانواده وی و یا تعقیب قضایی در کشوری مانند ایران روبرو باشد. بیکاری روزافزون پزشکان و افزایش درخواست برای انجام این عمل از سوی مراجعین باعث تقویت چنین انگیزه هایی میشود. وقتی شما بعنوان آخرین امید یک انسان برای ادامه زندگی انتخاب شده اید ممکن است ناچار شوید بعضی از سوالات را بدون پاسخ بگذارید. بقول دکتر رضا کیانیان در فیلم خانه ای روی آب: "چه دنیای بدی که من باید آخرین امید کسی باشم.

چند توصیه برای تخفیف نگرانی های مربوط به پرده بکارت با توجه به اینکه در این رابطه بسیار از من سوال میشود من معمولاً سعی میکنم با چند توصیه ساده راه هایی برای کاهش ترسها و نگرانی هایی از این دست را پیشنهاد کنم. برای مثال:

1. اولین نکته این است که همه آقایان معمولاً نگرانی های جدی نسبت به این مسئله را ابراز نمیکنند و مایل به درخواست معاینه پرده همسرشان توسط پزشکی قانونی نیستند. درصورت عدم مشاهده علائم درد و خون ریزی پس از اولین نزدیکی و احساس سوال برانگیز بودن این مطلب میتوانید این مطلب را تذکر دهید که احتمال مشاهده خون ریزی در این موارد چیزی در حدود 40 درصد است و طبق بعضی آمر حدود 60 درصد از خانمها به دلایل مختلف طی اولین نزدیکی دچار خون ریزی نمیشوند.

2. به خانمها توصیه میکنم که سعی کنند با افزایش دانش و مهارتهای لازم برای ادامه زندگی نقش مهم و فعالی در جایگاه اقتصادی و اجتماعی مشترک با همسرشان ایفا کنند. استحکام این روابط از تنش ها و نگرانی های جانبی مثلاً نسبت به وجوه جسمی زنانه یا سلامت پرده بکارت میکاهد.

3. به خانمها توصیه میکنم با رویکرد به ارزشهای اصیل مذهبی نظیر راستی، اعتماد به نفس، شهامت، ایستادگی، و اعتماد به خواست خداوند اجازه ندهند که ترسهایی از این دست در رابطه با همسرشان تداخل کند. به آنها گوشزد میکنم اطمینان داشته باشند زندگی با مردی که پرده بکارت را با ارزش تر از دیگر ویژگی های با ارزش وی میداند ممکن است به یک رابطه عاطفی ارضاء کننده و در نهایت خوشبختی نیانجامد.

4. تکیه بر مناسبات و رسوم سنتی باعث افزایش توقعات سنتی مانند سلامت پرده بکارت از زنها خواهد شد. تغییر در این مناسبات میتواند به تخفیف انتظارات و نگرانی ها در این زمینه بیانجامد.

5. درصورت احساس شک و تردید همسر (آینده) شان نسبت به تشکیل یک رابطه کامل و دلبستگی کامل سعی کنند علت ترسها و تشویش هایی که بصورت نگرانی نسبت به سلامت پرده بکارت بروز کرده را پیدا و نسبت به کاهش آن اقدام کنند. گاهی ممکن است مشاوره با یک فرد آشنا با این مسائل کمک بزرگی به رفع این نگرانی ها کند.

6. ترمیم پرده بکارت عملی است که با آثار قابل مشاهده ای همراه است. درصورت اصرار همسر آینده تان به معاینه پرده، این امر به راحتی توسط معاینه کننده تشخیص داده میشود، بنابراین معلوم نیست انجام این عمل چقدر به بهبود وضعیت شما کمک میکند.

هرچند در مواردی این توصیه ها باعث تخفیف قابل ملاحظه نگرانی ها میشود گاهی هم تأثیری در کاهش ها ترسها و تشویش های فرد ندارد. در این موارد طبیعی است که تنها خواست مخاطب معرفی یک پزشک مناسب با مهارت و تخصص کافی در ترمیم پرده بکارت است، چیزی که متأسفانه از دست من کاری درباره آن برنمی آید.

در مورد آلت تناسلی بیشتر بدانید؟

واقعیتهایی در مورد اندازه آلت تناسلی مردها

می‌خواهیم در مورد اندازة آلت مردان یا اندازة آلت مصنوعی صحبت کنیم. یک سؤال که بطور مکرر پرسیده می شود که ایا اندازة بزرگتر بهتر است. پاسخ این سؤال آنست که گاهی اوقات اندازة بزرگتر بهتر است همانطور که در برخی مواقع اندازة کوچکتر مناسب است. اندازهای از آلت که یک زن تمایل دارد و ترجیح می‌دهد، بستگی به موقعیت حال حاضر وی و یا فعالیتی که او می‌خواهد انجام بدهد، دارد. اگر او تصمیم دارد که برای اولین بار در آمیزش مهبلی شرکت کند، احتمالاً هر آلتی برای او بزرگ و مرعوب کننده خواهد بود. اگر یک زن در مورد آمیزش مقعدی تامل و تفکر کند، ممکن است که تصمیم او مبتنی بر اندازة آلت شریکش باشد. اگر او بخواهد که شریکش را با دهان بربیانگیزاند، ممکن است یک آلت کوچک را ترجیح بدهد، برای اینکه آلت‌های بزرگ باعث می‌شوند که او احساس خفگی بکند و عضلات فکش درد بگیرند. بنابراین اولویتهای زنان نمی‌توانند در یک ردیف و راستا قرار بگیرند

آیا مسائل فیزیکی‌ای وجود دارند که بعضی از زنان یک آلت بزرگ را ترجیح می‌دهند؟ پاسخ این سؤال بلی است. کاری که طول یک الت انجام می‌دهد خیلی کم و یا حتی ناچیز است در برابر کاری که قطر آن انجام می‌دهد. اغلب یک آلت بزرگ به یک الت کلفت اتلاق می‌شود تا یک آلت دراز. در حالیکه مردان بیشتر به طول آلتشان افتخار می‌کنند، محیط اطراف آن و کلفتی آن برای زنان خیلی مهم تر است. بافتهای حساسی در اطراف و محیط حوالی فرج واقع شده‌اند. این بافتها عبارتند از چوچوله زن، ساختار دور از مرکز فرج، مجرای ادرار و بافتهای اسفنجی حوالی فرج. حتی نقطة جی زنانه، اگر که زن یکی از آن را داشته باشد، در حدود دو اینچی دهانه فرج قرار گرفته است. فشار بیشتری که بر روی این ساختمان‌ها اعمال می‌شود، ممکن است برای بعضی از زنان لذت بیشتری را به ارمغان بیاورد. بعبارت دیگر، کوبیدن بر روی رحم زن ممکن است همیشه لذت بخش نباشد و گاهی اوقات می‌تواند باعث درد و ناراحتی بشود.

در نتیجة میل داشتن به پر شدن فرج و داشتن درد در مهبل که بعضی از زنان در هنگام آمیزش مهبلی تجربه می‌کنند، بعضی از آنها تمایل دارند و لذت می‌برند از این احساس که چیز بزرگتری فرج آنها را از هم باز کند و آنرا پر کند. هرچه شیء بزرگتر باشد، بیشتر فرج آنها را پر می‌کند و باعث احساس رضایت بیشتر آنها می‌شود. به همین دلیل است که بعضی از زنان آلتهای مصنوعی بزرگی انتخاب می‌کنند و در بعضی موارد تمایل به وارد کردن دست مشت شده در درون فرج خود دارند. بنابر تجربیات و آزمایشهاؤ بعضی از زنان به ارگاسم شدیدتری می‌رسند، وقتی که فرجشان تا حداکثر ظرفیت پر می شود. آنها ممکن است در ابتدا با یک انگشت و یا آلت مصنوعی کوچک شروع کنند، اما وقتی که از وسایل بزرگتری برای اینکار استفاده کردند، دیگر نتوانند با انگشت و یا آلتهای کوچک به لذت دلخواه برسند. در برخی موارد حتی بزرگترین آلتهای مردانه نمی‌توانند که پر کردن فرج مورد نیاز آنها را انجام بدهد

برخی از زنان ممکن است بخاطر مسائل روانی آلت بزرگتر را ترجیح بدهند. از آنجائیکه بنظر می‌رسد مردانی که دارای آلت تناسلی بزرگتری هستند مردانگی بیشتری دارند، زنانی که توجه آنان را جلب می‌کنند به نظر زن‌تر و پسندیده‌تر می‌رسند. یک زن ممکن است که موقعیتش در جامعه را بهتر درک کند، اگر که شریکش دارای چیز متفاوتی باشد. زن ممکن است که احساس کند که او می‌تواند همکارانش را شکست بدهد. یک زن ممکن است که بیابد که قیافة یک آلت بزرگتر می‌تواند در ظاهر او را بیشتر برانگیخته کند. زنان زیادی بوسیلة آلت‌های مردانه جذب می‌شوند، بدلیل آنکه آنها الزاماً یکی از آنها را می‌خواهند، ولی آنرا ندارند. مجذوبیت آنها اغلب به اندازه بستگی ندارد. زنان زیادی از اینکه آلت شق شدة شریکشان را در دست یا در بین لبهای خود بگیرند و یا آنرا ببینند، لذت زیادی می‌برند. زنان دیگری هستند که آلت تناسلی مردانة کوچک را ترجیح می‌دهند. همانطور که در بالا ذکر شد، یک الت تناسلی مردانة بزرگ می‌تواند باعث شود که زن در هنگاهی که آلت را با زبان تحریک می‌کند، احساس ناراحتی بکند. یک زن ممکن است که تمایل داشته باشد که عمل تحریک آلت مرد با زبان را زیاد انجام دهد، اما وقتی که آلت شریکش به اندازة متوسط باشد آن کار را سخت بیابد، چه رسد به وقتی که آلت شریکش بزرگ باشد. دردهای فیزیکی سنگین‌تر و مهمتر از لذتهای عاطفی و مزایای آن هستند. بعضی از زنان فقط وقتی که آلت تناسلی شریکشان کوچک و شل است و یا در حال شق شدن است، اقدام به برانگیختگی آن با دهان می‌کنند. یک آلت بزرگ همچنین می‌تواند باعث درد و ناراحتی در هنگام آمیزش مقعدی و مهبلی بشود. یک زن که از آمیزش مقعدی لذت می برد، ممکن است که یک آلت کوچک را ترجیح بدهد چونکه آنرا راحت‌تر می‌تواند در خود جای بدهد. زنانی که نگران از دست دادن سفت شدگی عضلات مهبلی خود هستند، معمولاً شریک با آلت کوچکتر می‌خواهند. همانطور که دیده شد، همیشه آلتر بزرگتر بهتر نیست.

در برخی موارد اندازه موضوع اصلی بحث نیست. اگر اینطور است، پس چرا در فروشگاههای فروش محصولا سکسی، آلتهای مصنوعی غول آسا فروخته نمی‌شوند؟ در یک کتاب اطلس شناسایی آناتومی بدن، شکلهایی از آلتهای تناسلی مصنوعی قدیمی‌ای نمایش داده شده است که برخی از آنان 6/7 سانتیمتر قطر دارند. من فکر می‌کنم که کنجکاوی سادة زنان آنها را مجبور می‌کند تا بدنبال چیزهایی کلفت‌تر از اندازة متوسط آلت تناسلی مردانه بگردند. آنها ممکن است که درگیر این شایعه باشند که آنچه که حداکثر کنجکاوی آنان است، باعث افزایش لذت و خوشی آنان می‌شود. برای بعضی از آنها فهمیدن اینکه حداکثر چه قطری را می‌توانند در فرج خود فرو کنند باعث می‌شود که آنها به محدودیتهای بدن خود پی ببرند. تا زمانی که این کنجکاوی آنان را ترغیب می‌کند، خوشی و لذت آنها تحت‌الشعاع آن قرار می‌گیرد و این موضوع حداقل برای بعضی از زنان صادق است.

در پایان می‌خواهم بپرسم که آیا واقعاً اندازة آلت مرد موضوع مهمی برای شریکش است؟ پاسخ آن خیر است، حداقل برای تعداد زیادی از زنان. اکثر زنان شریک خود را صرفاً از روی اندازة آلتش انتخاب نمی‌کنند. چه، شما باید در خاطر داشته باشید که اگر زنان فقط علاقه‌مند به اندازة آلت تناسلی شریکشان بودند، برای آنها خیلی راحت‌تر بود که یک آلت مصنوعی از فروشگاه بخرند و یا خود درست کنند، که اندازة آن هم مطابق آرزو و خواسته‌شان بود.

تاریخچه رپ رپراش بخونن

تاریخچه رپ برای اونایی که درخواست کرده بودنند

اولین بار رپ توسط بردهان آمریکایی یا همان کاکاسیاها در حدود 200 سال پیش خوانده شد که به زبان سرخ پوستان جنگل های نواحی وبه صورت اعتراز بود.


بعد ها این شعارها واین اعترازها به صورت یک موسیقی یا یک زبان اعتراز دوباره توسط یک سیاه دیگر در آمریکای شمالی از نو ساخته شد..لی این بار در حدود 100 سال پیش این اتفاق افتاد.ولی این بار این موسیقی نسبت به دفعه ی پیش بسیار فرق کرده بود و روی یک موسیقس بسیار ساده وبه صورت پاپ که مقداری گفتارش عوض شده بود در آمد.این موسیقی بسیار بین مردم جای گرفت بعد ها راک بام گرفت (البته این راک با راک امروزی بسیار متفاوت است) و اولین گروهی که راک را باهم به وجود آوردند و ان را به صورت یک کنسرت بزرگ در آوردند گروه (
The doors)بودند که چند سال بعد توسط دولت آمریکای شمالی اعدام شدند.ما قسمتی از بیت های این هنر مندان بزرگ را برای شما در پایین برای شما می آوریم.شایان زکر است که فقط یک نفر از اعزای این گروه سرخ پوست بود و سه نفر دیگر همگی سفید پوست بودند و اسم اصلی ترین عضو گروه جیمی موریسون نام داشت

بعد ها یا در حدود 50 سال پیش فردی به اسم توپک (topak) یا اسم مستهار(2pac) رپ را به معنای واقعی کلمه رساند و و برای اولین بار وبا پشت وانه ی مردمی بیان شیوای رپ که به صورت تکه تکه بیان میشود رپ را به صورت بک زبان بین المللی در آورد و با یک موسیقی بسیاد سخت ولی در عین حال آرام سبک (hip hop) را پایه گزاری کرد و به عنوان پدر رپ جهان معرفی شد از این به بعد رپ معنای متفاوتی گرفت و موضوعات آن هم تغییر پیدا کرد و سبک آن عمدتاً به سمت خود پرستی و انتقاد مستقیم و غیر مستقیم کشیده شد و حدود 80% مردم آمریکا و 90% جوانان ارو پا را به سمت خود جذب کرد

بعد از در گذشت2pac نه تنها این سبک از بین نرفت بلکه روز به روز پیشرفت می کرد تا سر انجام در حدود 10 سال پیش این موسیقی به آسیا رسید رسید و برای اولین بار در ایران به صورت گروه های زیر زمینی شکل گرفت و برای اولین بار یک نو جوان 13-14 ساله شروع خواندن اید موسیقی به سبک غربی کرد و کم کم با مخلوت کردن دو سبک در سن 17 سالگی سبکی مت فاوت را ساخت ولی بدبختانه این سبک یا به تور کلی سبک راکنلو رپ به زبان فارسی جذابیت زیادی نداشت و به تو ر کلی چون رپ به زبان فارسی مانند حرف زدن عادی بود هیچ جذابیتی نداشت وبه این ترتیب این نو جوان که حسن صباح نام داشت از این پس شروع به خواندن به زبان آمریکایی کرد و در سن 18 سالگی به آمریکا سفر کرد و گروهی به نام (poyzanas spot) تشکیل داد و سبک راکنلو رپ را به مردم آمریکا شناساند وبهد به ایران باز گشت وبا پسری حدودا هم سن وسال خودش به نام سروش لشگری آشنا شد که وی هم به رپ علاقه داشت و ادم های زیادی را دور خود جمع کرده بود که دو تن از این افراد مهرک و هژیر بودند.سروش و حسن صباح با هم اولین کلیپ خود را در یکی از استدیو های غیر مجاز در ساری خواندند ولی این بار با سبک پیشبهادی سروش که این سبک به علت بیان زیبا و موسیقی جدید مورد توجه همه ی ایرانیان قرار گرفت واین سبک به اسم پرشین رپ مطرح شد.


سروش به علت علاقه ی شدیدی که به وتن داشت نام گروهش را 021 یا همان کد تلفن شهر گذاشت و چو عدایی نداشت و پیش از این کسی او را حساب نمی کرد نام خود را (
hich kas) نهاد وروی شکمش 021 را خالکوبی کرد.وبه دلیل موارد بالا به او پدر رپ ایران یا حتی آسیا میگویند.


ولی صباح ایران نماند و دباره به نزد گروهش رفت و ترور شد و بعد از او نیز سبکش از بین نرفت و توسط گروه امینم(
eminam) ادامه داده شد.


ولی متعسفانه امروزه بعضی از گروه های مشهور و غیر مشهور با تقلید از گروه های خارجی مانند گروه امینم رپ فارسی را زیر سوال برده و اصالت آن را خدچه دار می کنند.

حال در این قسمت به برسسی دقیق بعضی از گروه های رپ کرده در باره ی اثرات آن با رح وجسم انسان صحبت می کنیم:

گروه حصن صباح عکس خواصی از ایشون به این صورت در دست نیست.

021 شامل سروش لشگری و رفقایش که به بیش از 100 نفرمی رسند. که از معروف ترین آنها می توان به مهرک که مانند ام.سی شاگرد بود وخود حسن صباح و هژیر و ال.سی اشاره کرد.

ابلیس051 این گروه هم کار خود را با تغلید شروع کرد و کم کم که با سروش آشنا شد تغلید را کنار گذاشت .


{
To(-)I یکی دیگر از آن رپر هایی که کار خود را خیلی کمتر بر پایه ی تغلید گذاشته و هرگز فکر نمی کرده که یک روز خواننده بشود.

Reveal یکی ازشاگردان حسن صباح که راه او را به وسیله ی گروه اش ادامه می دهد.

رضا پیشرو(3
PAC) این گروه هم یک کار تغلید در کارنامه ی خود دارد و از نظر معنای کار در سطح متوسط می باشد.


(
ZED BAZI) این گروه یکی از مشهور ترین گروه های ایرانی می باشد که بیشتر کارهایشان تغلید میباشدولی من خیلی دوستشون دارم

 

حالو روز به روز شده ی نیما جووووووووووووووووووووووووووون

الان چند وقته من احساس میکنم نیما رو فضایی ها بردن یکی شبیه اشو آوردن گذاشتن سر جاش همچین تغییر کرده همچین تغییر کرده سفره جمع میکنه ظرف می شوره اطاق جارو برقی می کشه قابل ذکر این نیما خان قبلنا آب می خوردحتی لیوانشو نمیذاشت تو ظرفشویی گاهی از تو اطاقش پنج شیشتا لیوان جمع میکردیم میبردیم آشپزخونه حالا من علت این همه تغییر رو باید پیدا کنم بار اول که دیدم ظرف میشورم فکم داشت میفتاد تازه به مامان میگم برام دستکش بگیره همه ظرف ها رو خودم میشورم هر چیم ازم بخوان قبول میکنم یعنی یه چیزایی که اگه دو ماه پیش بهم میگفتن عمرا انجام نمیدادم حالا به نظر شما من درست فک میکنم البته دستتون درد نکنه فضائیی های عزیز من این نیما رو بیشتر دوست میدارم

چند وقت پیش یه غذایی درست کرده بودم قر و قاطی ولی خوشمزه قارچ و میگو وتخم مرغ و رب با هم قاطی کردم من که خیلی خوشم اومد بهم که گفتن خیلی خوشمزه بود میدونین چی میگم میگم اونا که خوردی میگو نبود رفتم از تو حیاط حلزون جمع کردم وای از فکرشم داشتم بالا میاوردم انتظار داشتین بگم اااااااااااااااااااااااااا ه نیماااااااااااااااااااا ولی من با خونسردیه تمام گفتم مهم اینه که خوشمزه بودحالا چی بود مهم نیست بهم میگن دیگه وقته زن گرفتنته کدبانو شدی

منم نفهمیدم حق با کیه شما بگید؟

 

دو نفر دعواشون میشه میرن پیش قاضی

اولی ماجرا رو تعریف میکنه

قاضی میگه حق با شماست

نفر دوم هم تعریف میکنه و قاضی خوب میگوشه

بعدش میگه شما هم حق داری

همسر قاضیه میگه اینجوری که نمیشه

نمیشه که به هر دوشون حق بدی

این که رسمش نیست

قاضی یکم فکر میکنه میگه خوب تو هم حق داری

.

.

.

به نظر شما حق با کدومشونه ؟؟؟؟؟؟؟؟

 

از اون تیریپ نوشتهای باحال!!!!!!!!!!!!!!!

 

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد


نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت


ولی بسیار مشتاقم


که از خاک گلویم سوتکی سازند


گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش


و او یکریز و پی در پی


دم گرم خموشش را در گلویم بفشارد


وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد


بدین سان بشکند دائم


سکوت مرگبارم را

ما اینیم دیگه از آینده هم میگیم فالم میگیریم پس بیا تو

طالع بینی آبان

فروردین

در این دو هفته، کاری را که به آینده‌تان مربوط است شروع خواهید کرد و مطمئن باشید که می‌توانید آن را با موفقیت به اتمام برسانید. برای انجام کاری ناچار می‌شوید روش خود را تغییر دهید یا مسیر تازه‌ای را انتخاب کنید. یکی می‌خواهد به قول معروف با گل آلود کردن آب به نفع خود بهره‌برداری کند، شما با اندکی تدبیر و دقت نظر می‌توانید او را بشناسید و نقشه‌های او را خنثی کنید. خبرهای خوبی به شما خواهد رسید.

اردیبهشت

به زودی خبر خوشحال‌کننده‌ای خواهید شنید.معامله‌ای را که در انتظارش بودید، به پایان خواهید برد. طی ملاقاتی غیرمترقبه بایک شخص بانفوذ یا یک دوست قدیمی برنامه‌های جدیدی را در پیش روی خود خواهید دید. برای انجام کاری ناچار می‌شوید به یک رقابت ناخواسته تن بدهید. نگران نباشید موفقیت از آن شماست.دل دادگان جوان متولد این ماه، با فراهم آمدن موجباتی به تشکیل خانواده امیدوارتر خواهند شد.

خرداد

طی این دو هفته از یک بلاتکلیفی رها می‌شوید و آن وقت می‌توانید اختیار تصمیم گیری را خود به عهده بگیرید. سعی کنید مصمم باشید و دودلی را از خود دور کنید. خیلی زود قصد و خواسته یکی از اطرافیان برای شما روشن خواهد شد. سعی کنید در محیط خانواده یا در محیط کار به بعضی اختلاف‌نظرهای کوچک و کم اهمیت دامن نزنید و از پیش آوردن هرگونه جر و بحث خودداری کنید چون در غیر اینصورت دود آن ابتدا به چشم خودتان خواهد رفت و آن وقت پشیمانی دیگر فایده‌ای نخواهد داشت.

تیر

از یک دوست خبرهای خوشحال‌کننده‌ای خواهید شنید. یک مسافر از راه دور می‌رسد. به یک مهمانی دعوت می‌شوید و ناچار به پذیرایی نسبتا مفصل از یکی خواهید شد. طلبی وصول یا خواسته‌ای قبول و به انجام می‌رسد. سعی کنید برنامه و خواسته خود را با زبان خوش حتی اگر مصلحتی باشد طلب کنید. زبان درشتی و غیظ، غضب در بیشتر موارد لج و لجبازی و دشمنی به بار می‌آورد.

مرداد

این روزها سعی کنید خیلی حساس و دمدمی مزاج نباشید. بهانه‌جویی و بهانه‌گیری‌ها را از خود دور کنید، چون ممکن است نظر و عقیده طرف مقابل نسبت به شما مخدوش و عوض شود. مواظب باشید توقعات بیش از حد شما کار دستتان ندهد. آن دسته از متولدین این ماه که به کار فرهنگی یا هنری اشتغال دارند، به موفقیت‌هایی دست می‌یابند. یک سفر زیارتی که مدتها در انتظارش بودید در پیش رو دارید بهتر از قبل از این سفر کدورت هایی که در قلبتان رسوخ کرده را بیرون بریزید.

شهریور

در مورد کسی یا کاری آنچه می‌پنداشتید، اشتباه از آب در می‌آید. زیاد نگران و ناامید نباشید، قرار نیست همه حدس‌ها و پیش‌بینی‌های آدم درست از آب درآید. بهتر است به فکر تصحیح و جبران آن باشید.یک برنامه کاری با موفقیت به جریان می‌افتد. اما سعی کنید خوشحالی از این موفقیت شما را از رسیدگی به سایر کارهایتان باز ندارد. به زودی به مقدار قابل توجهی پول و سرمایه نیازمند خواهید شد. از هم اکنون به فکر چاره جویی باشید. آن کسی را که آرزوی دیدنش را داشتید، خواهید دید.

مهر

برای حل یک مشکل که این روزها فکرتان را به خود مشغول کرده است، باید منتظر گذشت زمان باشید تا فرصت مناسب آن فراهم آید. نگران کم پولی خود نباشید، برای انجام یک مسافرت یا شروع یک برنامه کاری پول یاسرمایه مورد نظر فراهم خواهد شد. این روزها سعی کنید کمی سیاستمدار باشید. گاهی لازم است آدم برخلاف میلش حرفی را بزند تا نظر موافق طرف مقابل را جلب کند و به عنوان مثال بین بنشین و بفرما، کلمه بفرما را بگوید و حرفی را بزند که البته دروغ هم نباشد.

آبان

خبری را که در انتظارش بودید، خواهید شنید و موضوعی که مورد دلخواه شما هست به انجام خواهد رسید. با توصیه و کوشش یکی از همراهان دلسوز کار مهمی به نفع شما به انجام می‌رسد. یک مسافرت کوتاه مدت در پیش دارید. این هفته مواظب بعضی حرفهای خود باشید تا موجب کدورت یا عکس العمل تند از جانب یکی از همکاران و همسایگان نشود. آنچه را که در طلبش بودید به دست شما می‌رسد.

آذر

پول مورد لزوم به دست شما می‌رسد. معامله‌ای شیرین در پیش دارید. امر خیری به نتیجه می‌رسد. این روزها حواستان را جمع کنید چون روی خط شانس هستید. پس مواظب فرصت‌ها باشید تا آنها را از دست ندهید. سختگیری‌ها و لجاجت یکی از نزدیکان حسابی شما را کلافه خواهد کرد. سعی کنید در چنین مواردی شما کوتاه بیایید و از نشان دادن عکس‌العمل‌های تند خودداری کنید تا طرف مقابل نسبت به کار خود پشیمان شود.

دی

برای بهبود یک رابطه عاطفی سعی کنید بیش از حد لازم، احساساتی نشوید و از عواطف خود خرج نکنید، چون آن وقت ممکن است احساسات شما مورد سوء‌استفاده قرار گیرد یا توقعات طرف مقابل زیاد شود. کاری را که در دست دارید، اگر هرچه زودتر به انجام برسانید خود بیش از دیگران از نتایج آن بهره‌مند خواهید شد. مهمان عزیزی در راه دارید. خرج نسبتا بزرگی به گردن شما می‌افتد.

بهمن

این روزها به خاطر پشیمانی یا یک نوع شکست نباید خود را سرزنش کنید و توانایی‌های خود را دست کم بگیرید. سعی کنید اعتماد به نفس خود را حفظ کنید و به خود بقبولانید که چنین اتفاقاتی در زندگی برای همه پیش می‌آید و برای انتخاب یکی از دو راه پیش‌رو ، راه مستقیم را که کوتاهتر هم هست برگزینید. آنچه را در طلب آن بودید، به دست می‌آورید. یک تنگنای مالی حواستان را پرت نکند، گذر از این تنگنا به آسانی ممکن است.

اسفند

در این هفته با برنامه جدیدی مواجه می‌شوید. افق‌های تازه‌ای پیش رویتان گشوده خواهد شد. یک خواسته قدیمی و نسبتا فراموش شده شما، دوباره سر بر خواهد آورد و این بار می‌توانید خواسته خود را عملی کنید. به یک مسافرت خارج از کشور دعوت می‌شوید. برای انجام یک معامله نسبتا خوب و سودآور فرصتی مغتنم به دست می‌آورید. سعی کنید روابط خود را با دوستان قدیمی، تازه نگهدارید و آنان را به دست فراموشی نسپاری

دختر و پسرای اهل حال اون خوشگلا باحالا بابا بخونید!

هر آمدنی را رفتنی واجب و هر رفتنی را آمدنی واجب تر....البته در اینکه هر آمدنی رفتنی دارد که شکی نیست،ولی خوب در اینکه هر رفتنی،آمدنی هم دارد جای بسی شک و تردید است!!

این وب ما هم همینجوریه!!

 
ریاضیات عشق
یک مرد زیرک + یک زن زیرک = همیشه دعوا
یک مرد زیرک + یک زن ابله = روابط...
یک مرد ابله + یک زن زیرک = لاو
یک مرد ابله + یک زن ابله = ازدواج
معادلات و آمارها
یک زن نسبت به آینده خود نگران است تا آنکه شوهر گیر بیاورد
یک مرد هرگز نسبت به آینده خود نگران نیست مگر آنکه زن بگیرد
یک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنکه زنش بتواند خرج کند پول دراورد
یک زن موفق کسی است که بتواند یک چنین مردی را به تور بزند (این مهمه)
گذشت روزگار
مردها تا بچه هستند عاشقه ماشینن وقتی بزرگ میشن عاشقه عروسک میشن ( دخترای خوشگل)
زنها تا بچه هستند عاشقه عروسکن وقتی بزرگ میشن عاشقه ماشین میشن ( مردهای ماشین دار)....خداییش اینو موافقم
خوشبختی
زن برای آنکه با مردی احساس خوشبختی کند باید او را به میزان زیادی درک کند و مقدار کمی هم دوست داشته باشد
مرد برای آنکه با زنی احساس خوشبختی کند باید او را به میزان زیادی دوست داشته باشد ولی هیچ وقت در صدد درک او بر نیاید
حافظه
هر مرد متاهلی باید اشتباهات خویش را بدست فراموشی بسپارد زیرا دلیلی ندارد دو نفر یک چیز واحد را به یاد داشته باشند!!
شکل ظاهر
مردان به همان وضع ظاهر خوبی که شبها به رختخواب می روند از خواب بر می خیزند
زنان معلوم نیست چرا ظاهرشان از شب تا صبح رو به خرابی می رود
تمایل به تغییر
وقتی زنی با مردی ازدواج می کند، انتظار دارد که شوهرش تغییر کند، که نمی کند
وقتی مردی با زنی ازدواج می کند انتظار دارد که همسرش تغییر نکند، که می کند
تکنیک مباحثه
یک زن در هر مباحثه ای حرف آخر را می زند
هر چیزی که مرد بعد از آن حرف آخر بر زبان آورد ، خود سر آغاز مباحثه جدید دیگری است
 
اصلا بیخیال ریاضی !!همون زیسته بهتره!!برم بشینم پاش!!

مدل های بله گفتن خانمها سر سفره عقد

تاحالا به نوع بله گفتن خانومها سر سفره عقد دقت کردین؟ بسته به گرایش یا

علاقه هر کسی یه جور بله میگه . مثلا:


عروس عادی : با اجازه بزرگترها بله


عروس لوس: بع..........له...


عروس زیادی مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دایی جون، عمه

جون،...، زن عمو ، ... (این عروس خانوم آخر هم یادش میره بگه بله !(


عروس خارج رفته: با پرمیشن گریت ترهای فمیلی ... آ یس


عروس خجالتی: اوهوم


عروس پاچه ورمالیده: به کوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و

فامیل این بزغاله (اشاره به داماد) آره....

عروس رشتی: اووو اگر اهالی محل موافقند بنده مخالفتی ندارم


عروس هنرمند: با اجازه تمامی اساتیدم، استاد رخشان بنی اعتماد، استاد

مسعود کیمیایی، ...، اساتید برجسته تاتر، استاد رفیعی، ... ، مرحوم نعمت ا..

 گرجی ، شیر علی قصاب هنرمند،... آری

عروس زیادی مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر

و معین ... اعوذ با... منم شیطان رجیم یس و القرآن الحکیم .... الی آخر .... ( و

 در آخر ) نعم

عروس فمنیست: یعنی چی؟! چه معنی داره همش ما بگیم بله ... چقدر زن

باید تو سری خور باشه چرا همش از ما سؤال میپرسن ! ... یه بار هم از این

مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسین ... فقط باید زد تو سرشون و بهشون

گفت همینه که هست میخوای بخواه نمیخوای هم.....


حالا اینایی که گفتم چه ربطی داشت به بلاگ من نمیدونم!!


راستی من عروس لوس رو ترجیح میدم شما چی ؟؟

یه چیزی

یه چیزی ته دلم داره به هم میریزتم نمیدونم چیه نمیدونم چرا .حالم خوب نیست ماماینا رفتن بیرون شهر و من با این سانی ِ بد پیله موندم خونه ببین چه وروجکیه که من کاله ی سحر از خواب پا شدم  حس میکنم یه اتفاقی تو راه ِ .گیج و نگرانم

یه چیزی ته دلم  داره به هم میریزتم  نمیدونم چیه نمیدونم چرا .

بی ربط

خب یادم رفت  دیگه اِ ...وای به هر کی بگم بهم میخنده وای...چه آبرو ریزی ای... آدم کلاس داشته باشه بعد اصلا یادش نباشه مگه میشه؟وای ...دیدی چه خاکی به سرم شد حالا چی کار کنم ؟چرا اینجوری میشه؟چه افتضاحی ...وای نه...حالا جزوه ی دیروز و مگه کسی بهم میده؟وای از بس هی اومدن گفتن میشه جزوتو بدی منم گفتم نه شرمنده لازمش دارم ...حالا خودم...وای نه دارم دیوونه میشم...چه فاجعه ای از سر حماقت و شوک وارده به یکی از بچه ها اس ام اس دادم که من یادم رفت که دیروز کلاس بیام میشه جزوتو بهم بدی . حالا منکه میدونم جزوه که نمیده هیچی تازه کوس رسواییمونو هم میزنه .مطمئنم طی نیم ساعت گذشته نصف مملکت خبر دار شدن...وای بر من عصر که برم کلاس شدم مضحکه ی خلق اله...ای بابا ...چه اوضاعی داریم ااا حالا بیخیال دیگه، شد، چی کار کنم؟ دیشب به یکی که ازش خوشم میاد کلی اس ام اس دادم دریغ از یه جواب راستش دیگه توبه کردم که  از این کارا نکنم آخه به من چه که ملت بیجنبه ان حالا طرف با خودش میگه ببین من چه پخی ام که فلانی این همه اس ام اس داده همیشه همینجوره تا یکی رو تحویل میگیری هول میشه و میرینه به شخصیتت.  حالا واسه اینا هم دارم . نمیدونم چرا از تنهایی لذت میبرم و از اینکه با بقیه باشم متنفرم البته اینم بگم که اگه آدم یا آدمایی  پیدا بشن که شبیه خودم باشن و ویژگیهای  مشترک داشته باشیم  باهاشون رابطه ی خوبی برقرار میکنم ولی کسی نیست .الانم کلی کار دارم عصرم یه ۴ ساعتی کلاس .راستی تیم خان داداش بعد از ۲ برد باخت و حذف شد اونم از یه تیم ضعیف الان کارد بزنی خون هیچ کدوم از بچه هاشون در نمیاد من زنگ زدم دلداریشون بدم ولی اوضاع داغون تر از اونی بود که فکر میکردم .راستی تصمیم گرفتم عبادت کنم به قول یکی بدون معنویات ما نابودیم .درسته که سر از اسرار عبادت در نیاوردم و هنوز کلی سوال از درو دیوار مخم بالا میره ولی چه میشه کرد به خیلی چیزا فکر نکنی بهتره .به قول سهراب عزیز کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

بلاگ
 اصولا بلاگ گردی بهترین و تنها تفریحمه. انگاری دارم با این مردم زتدگی میکنم و با خنده هاشون شادم و با غصه هاشون غصه دار و...یکی دو سالی میشه وبلاگای مردم رو زیرو رو میکنم از پرشین بلاگ تا پست بلاگ و ...همه رو میخونم و به طور مداوم هم یه ۱۰ ۲۰ تایی میشن که همیشه منتظر اپشون هستم . و این کار من صدای  ملت رو در آورده چون همه با این کار مخالفن و میگن وقتتو تلف میکنیو به تو چه که مردم چی کار میکنن ..خب از این کار لذت میبرم از اینکه میبینم با بعضی ها یه نقطه اشتراکایی دارم و بعضی هام خیلی متفاوتن و برام جالبه افکارو سلایقشون.با قلم بعضی ها خیلی حال میکنم .و برام خیلی جالبتره وقتی میبینم از یه بچه ی ۱۲ ۱۳ ساله تا یه آدمی که ۴۰ ۵۰ سالشه همه دارن سعی میکنن که خوب بنویسن و مخاطبای خوبی داشته باشن .حرفایی که مردم توی بلاگاشون مینویسن رو شاید به نزدیک ترین دوستشونم نمیگن ولی من و تو میریم میخونیم و گاهی توی شادی و گاهی با غماشون شریک میشیم .وقتی درددلهای کسی رو میخونم که با ارزشترین چیزه زندگیشو به طرز وحشتناکی از دست داده  بدون اینکه بشناسمش با غصه هاش شریک میشم و بدون اینکه بدونه براش بغض میکنم یا کسی که  اون سر دنیا کفش و شلوار خارجی میپوشه سر کلاس خارجی ها  میشینه اما ترجیح داده دفتر خاطراتش رو  با دوستای هموطن ،هم خون و هم زبونش شریک شه لبخند میزنم یه حس خوب بهم دست میده .همیشه دوست داشتم بدونم این مردم دردشون چیه، تو دل و فکرشون چی میگذره. همیشه آرزوم بوده به مردم کمک کنم چه مادی چه معنوی .خیلی وقتا نشده ولی اکثر وقتا به دلاشون سر میزنم و این کا رو با لذت تمام انجام میدم
امروز یا فردا؟

راستش فکر میکنم که نصف بیشتر تشویشهای داغ ذهنم رو خودم به وجود میارم امروزمیگذره واسشم هیچ فرقی نمیکنه که من خوشحالم یا ناراحت چون دست اون نیست اون فقظ وظیفشه که بگذره حالا اینکه امروز اونایی که دوسشون دارم ترکم کردن یا ترکشون کردم یا خلاصه یه جوری نمیشه که با هم باشیم تقصیر امروز و دیروز نیست تقصیر من و بقیه هم نیست قانونشه وقتی به دلتنگی 24 ساعتیه این 3 4 ماه گذشته فکر میکنم میبینم ....بگذریم همیشه واسه احساسم یه ارزش خاص قائل بودم و حالا نمیخوام زیر سوال بره خلاصه اون روزا که گذشته ولی از الان به بعد مهمه خوبه که آدم گاهی دلش هوای بعضی چیزا رو کنه دلش تنگ بشه و یا گریه کنه آره خوبه اما فقط گاهی. داداشی نیست. رفته مسابقات فکر کنم الانم دارن بازی میکنن. این روزا هر کی سرش به کار خودشه و خونه آرومه اونقدر که صدای روشن کردن یه لامپ تو کل خونه میپیچه و شک میکنم که کلید و فشار دادم یا یه جای حساس رو ...خلاصه که از دیروز ها بهترم . نه درست نوشتم بهترم . الان غروبه یه غروب پاییزیه آروم و من کلی سرحال از دوشی که گرفتم و برد صبا باتری . بچه که بودم همیشه تابستونا خونه تنها بودم نه ماهواره داشتیم نه کامپیوتر. واسه همین کل سرگرمیم سینما و تلویزیون بود. یادمه یه روز بعداز ظهر بود که بعد از دیدن یه سریال که خیلیم دوسش داشتم مسابقه ی بسکتبال پخش شد چیزی سرم نمیشد اما همین جوری نشستم دیدم و نمیدونم چی شد که از روز تا الان تقریبا همه مسابقات رو میبینم شاید به خاطر همون آرامشی که غرقم میکنه و تا چند ساعت یا چند روز شارژم میکنه بچگیها گذشت و حالا هر موقع یاد اون روز میافتم به خودم میگم صدقه سریه اون همه انزوا یه آرامش نصیبم شد اصولا اهل ورزش نیستم اما تماشای بسکت یه چیز دیگس.

 دیشب خیلی اتفاقی یه جا خوندم که اگه میخوای احساس دلتنگی نکنی تا میتونی سر خودت رو شلوغ کن خیلی فکر کردم و دیدم واقعا همینه . میخوام این جمله رو به کار بگیرم البته اینقده کار دارم که اگه 24 ساعت به 104 ساعت تبدیل بشه من یکی که با وقاحت تمام بازم وقت کم دارم و نالم آسمونه پنجمه ولی باز با وقاحت تمام این همه کارو ول میکنم میچسبم به دیروزها و تا اشکم در نیاد که آروم نمیگیرم ولی فک کنم از این به بعد اینجوری نشه.نکه سر خوش باشم نه اما گاهی لازمه واسه دووم آوردن الکی خوش ودن رو به جون بخری و کوچه ی علی چپ رو واسه رسیدن به مقصد انتخاب کنی راستش درد زیاده اما وقتی بدتره که صاف دست بزاری روش اگه این روزا رو میگذرونم فقط به امید فرداست فرداهایی که منو به اونجایی که آرزومه برسونه از این همه تشویش رهام کنه و اگه تونست آدمم کنه اگه این روزا رو میگذرونم فقط به این امیده که از خجالت بعضیا در بیام بعضیایی که تموم دم و بازدمم بسته به حضورشونه به وجود ِ پر از بودنشون اگه این روزا رو میگذرونم فقط به این امیده که شاید یه روزی بیاد که اسم من رو پیشونیش خورده باشه و از همون روز به بعد یکی یکی آروزهای غبار گرفته ی دلم رو گرد گیری کنم و برای بر آورده شدن به خورشید و ماه بدم که بدن به خدا و خدا هم....

داغ ِ داغ

چقدر سعی میکنم جلوی این بغض لعنتی رو بگیرم اما ...این روزا فشار زمان از یه سمت و فشار بچه بازی های این روزگار مست و ملنگ از همون سمت داره لهم میکنه وشاید این بغض همیشه داغ و تازه  فریاد کنسرو شده ی وجودمه و چقدر سخته که ندونی چرا ندونی کجا میبرتت این سرنوشت. روزایی که میگذره خیلی حرفا داره هم واسه الان هم واسه ۱۰ سال بعد .خنده داره هر روز که میگذره بدتر میشم آره واقعا گریه داره . این چند روزه خیلی دوست داشتم اپ کنم ولی نشد وقتی مینویسم اونم توی جامدادی وجودم آروم میشم خیلی آروم . تا دیروز دردم خاطرات گذشته بود اما امروز دوس دارم که امروزو متوقف کنم با همه ی خوبو بدش. نمیدونم تا کی میتونم بنویسم حتی نمیدونم که میشه همه دغدغه های دلم رو بنویسم یا نه .این روزا روزای عجیبیه .حرف که زیاد باشه از چی و کجا گفتن میشه بدبختیه درجه یکم.این روزایی که میگذره روزای داغیه .گاهی اون قدر تنهایی بهم فشار میاره که از ته دلم آرزو میکنم کاش یه دوست فقط یه دوست ِ واقعی داشتم از اونایی که اصلن  و گرون و یه عمر برات کار میکنن  اما افسوس ....باید یه خورده استراحت کنم آره خیلی کلافه ام 

اعصاب خط خطی

هیچی بد تر از این نیست که از خواب وقتی پا میشی که مردم دیگه دارن سفره های ناهارشونو جمع میکنن وباز هیچی بدتر از این نیست که وقتی دستو رو نشسته موبایلتو چک میکنی میبینی پر از اس ام اسای یه دوست مزخرفه که از دوستی فقط اسمشو یدک میکشه

حالا این که میگن سال نکو از بهارش پیداس همینه. خدا به داد بعد از ظهرمون بشتابه بازم صبحو از دست دادم  اه خب دیگه بقیش باشه واسه بعدان

برای دوستانی که دیگه نیستن

میگذره و من نمیفهمم, میگذره و من نمیبینم میگذره و من انگار منجمد شدم

پارسال همین موقع ها بود من سیاوش,مریم, آرزو, بهاران و.... سیاوش که کابوس ِ روزُ شبم بود آی دلم میخواست روشو کم کنم یکی دو بارم این کارو کردم ولی با تقلب ولی بازم حال داد چون اونم واسه یه مدت کابوس ُ تجربه کرد. مریم ُ بیشتر توی راهرو میدیدم یه دختر ساده ُ بی غل و غش. آرزو ُ اکثرا موقع امتحان میدیدم سرش به کار ِ خودش بود جذاب بود و یکم مغرور اونم نه به خاطر خودش به خاطر موقعیت خونوادگیش . بهاران ...همیشه با هم بودیم با هم درس میخوندیم به هم اعتماد به نفس میدادیم خیلی از لحظه ها رو کنار هم بودیم. اون موقعی هم که تنها میشدم خیلی بهش فکر میکردم دختر آرومی بود خیلی آروم و حرف گوش کن.کم حرف بود و همین باعث شد که باهاش دوستی کنم .

پارسال همین موقع ها بود که هم ُ غممون مشترک بود که توی یه شهر بودیم توی یه هوا با هم نفس میکشیدیم و خیلی بیشتر از اینکه همدیگرو بیبینیم به هم فکر میکردیم ُهواسمون به کارای هم بود .هممون دغدغمون موفقیت توی اون امتحان بود وبس. پارسال همین موقع ها بود که آرزو میکردم به سیاوش برسم یا ازش جلو بزنم که آرزو میکردم که منو بهاران با هم قبول شیم آخه حس میکردم اون یکم کنده و نمیکشه و براش خیلی نگران بودم .

اما

گذشت ُ گذشت و امروز هر کدوم سر گردون یه شهرن واسه به دست آوردن آرزوشون. سیاوش یه جای خوب خیلی خوب جایی که من آرزوشو داشتم ولی باز مث همیشه سیاوش چون پولدار بود. آرزو اون ور دنیا و بهاران به همونی که میخواست رسید و تلاق گرفت. من ....هنوز اندر خم ِ یک کوچه ام, کوچه ای که انگار منو به اسارت گرفته. آره پارسال...پارسال؟ یعنی باور کنم که یه سال گذشت ؟ چه زود گذشت و چقد تنها شدم

. حاضرم یه بار ِ دیگه اون روزا ی پر از استرس رو تحمل کنم ولی با بچه ها با همون کابوس با همون فضولیا چه تنهام چقد حس بدیه که بقیه برن ُ تو جا بمونی. کلی از دوستام رفتن دوستایی که هر کدوم به فکر خودشون بودن ولی من همشونو دوس داشتم هنوزم دارم. نمیدونم تکلیف من چی میشه, نمیدونم حکمت اینکه جا موندم چیه, نمیدونم کجا سستی کردم که خوردم زمین و بچه ها رفتن و اون همه خنده و شادی رو هم با قدماشون همراه کردن. دلم پر میکشه واسه بچگیام واسه همون روزایی که هم بازیام هی عوض میشدن ُ کل ِ غصه خوردن من یه صبح تا بعد از ظهر بود انگار هر چی بزرگتر شدم سهم دیروز های زندگیم هم بیشتر شد و عوض دراز شدن دست و پام حسرتام قد کشید وچه تلخه که با یه دنیای کوچیک ِ بزرگ غصه و حسرت حتی گریه کردنم بلد نباشی

بچه نیستین اما یادتون هست

دوستتون دارم

حرفای دلم

* سیب های سرخ ممنوع

ما آدما واقعا خیره سر و  پررو  هستیم
جد ما فقط یک سیب سرخ خورد و اون همه بلا سرش در اومد
حالا ما داریم کیلو کیلو سیب سرخ می خریم و بدون دغدغه گازشون می زنیم
فکر می کنی اینطوری می تونیم امیدی برای بازگشت به موطن اصلیمون داشته باشیم ؟
* دل و جگر

دلم می خواست گوسفند بودم
تا بعد از مرگم
دلم را تکه تکه کنند
به سیخ بکشند
و در مجلس عزایم
 بدهند به آدم هایی که دوستم داشتند
و فرصت نشد دوستشان داشته باشم
اینطوری شاید
جگرشان خنک شود ... !

* سقوط

" من دارم تو پیله وحشت می پوسم

تو برام از پریا قصه می گی ....!  "

- گاهی وقتا زبون حال بعضیا  رو بهتر از این نمی تونم بگم به خدا ،
از جمله خودم ...

* اجل معلق

یک صدا ، قیییییژ و بعدازآن  ترمز
من و آسفالت داغ و خون ریزی
خورده ماشین به استخوان سرم
عصر یک روز زرد پاییزی
تن من سرد و پخش روی زمین
روح من گیج و ویج روی هوا
چقَدَر ساده بود کشته شدن
چقَدَر فاصله ست تا فردا !
* دلیل

دلم می خواهد کارگر رستوران باشم
مدام در حال پیاز پوست کندن !
تا کسی مدام نپرسدم که :
- آی پسر ؟
تو داری گریه می کنی ؟

بی گمان تعجب کردی ؟ نه ؟
نپرس گریه چرا ؟
دلیلش همان پیازهای لعنتی اند !

* وجه اشتراک


- میدونی عزیزم ،
منو و تو یه وجه مشترک با هم داریم که همین باعث دوام زندگیمون میشه ،
من عاشق توام ،
و تو هم عاشق خودتی !

* زندگی یه بازیه !


- ده ، بیس ، سی ، چل ، پنجا شص ، هفتاد هشتاد نود صد ... بیام ؟ بییییام ؟

* کوچک که بودیم یادت هست که ، بازی می کردیم ، قایم باشک ، قایم موشک  ، اسمش همینها بود ، یادت هست ؟ من سر می گذاشتم سینه دیوار و تو با خنده های نخودی ات می رفتی قایم شوی ، من چشمهایم را می بستم و می شمردم ، ده . بیس ، ... و صدای خنده ات می آمد ، .. بیام ؟ آهسته می گفتی : - بیا ، می آمدم دنبالت ، پشت در ، گوشه اتاق ، لابه لای پتوها ، زیر میز ، باخنده ات نشانی ام میدادی ، که بیایم ، و می آمدم و می خندیدیم و چه شاد و بی خیال از آینده ...
حالا ، من چشم هایم باز است ، در دلم می شمارم ، ثانیه ها را ، و روزها را و ماه ها را و .. و تو می روی ، خنده ات را نشانی نیست ، رفتنت را می بینم اما ، گم که میشوی دیگر  ، میدانم ، پیدایت نخواهم کرد ، خنده هامان را لولو خورد ، روزهایمان را پیشی برد ، قایم باشک این روزها بازی همه آدم هاست ، شمردنش هست ، چشم گذاشتنش هست ، دیوارهای بلند سفیدش هست ، جابرای قایم شدنش هم هست ، اما ، پیدا شدنش نیست ، پیدا کردنش نیست ، خنده هایش .. نیست .  با توام ... رفتی ؟ ...

* نگو خداحافظ
امروز چه روز خوبی می شود اگر ،
 کسی از من خداحافظی نکند
من دلم  ؛ رفتن را دوست ندارد
کاش میشد همیشه  آمد !

* قصه عشق

بچه گیا عاشق دختر همسایه شدم
نه که بگی خوشگل بود ، یه جوری بود
ازون جورا که می فهمین خودتون ، بزرگا بهش میگن تودل برو
خلاصه ، یه روز که مامانش اومده بود خونه ما و گرم صحبت با مامان من بود دستشو گرفتم و بردمش توی حیاط زیر درخت توت ، خیلی با ناز قدم بر میداشت و منم سعی می کردم خیلی مردونه باشم .
وقتی نشستیم لب حوض بهش گفتم :
- زن من میشی ؟
گفت :
- واسم چی می خری ؟!
گفتم :
- لواشک آلو ، تخمه ژاپونی ، آدامس خروسی ، قرقروت ...
گفت :
- می خوای سرمو گول بمالی ؟ اینا رو که بابامم واسم می خره ...
گفتم :
- پس چی می خوای ؟
گفت :
- یه چیزی که بابام نتونه برام بخره ..
بعدم پاشد و رفت .

*
جمله : وقتی ازدواج کن که بتونی برای همسرت چیزی بخری که باباش نتونه براش بخره .
نکته : گاهی زود سر اصل مطلب رفتن نتیجه بخش نیست .
اشاره : دختر همسایه ما با یه بچه پولدار فوکولی مزدوج شد .
ضمیمه : این ترانه تقدیم به دختر همسایه ( از من نخواه عاشق بشم !)
               این بازی هم تقدیم به اون بچه فوکولی



سلام

دوستان از امروز این وبلاگ تاسیس شده

حتماً به من سر بزنید

در مورد مهندسی ساختمان موضوع های جالبی دارم