یک روز یک پسر کوچولو که می خواست
انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدر
جان ! لطفا برای من بگین سیاست یعنی
چی ؟
پدرش فکر می کنه و می گه :
بهترین راه اینه که من برای تو یک
مثال در مورد خانواده خودمون بزنم
که تو متوجه سیاست بشی من حکومت
هستم، چون همه چیز رو در خونه من
تعیین می کنم. مامانت جامعه هست،
چون کارهای خونه رو اون اداره
می کنه. کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه
هست، چون از صبح تا شب کار می کنه و
هیچی نداره. تو روشنفکری چون
داری
درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی.
داداش کوچیکت هم که دو سالش هست،
نسل
آینده است. امیدوارم متوجه شده
باشی که منظورم چی هست و فردا
بتونی د ر این مورد بیشتر فکر کنی.
************
پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر
کوچیکش از خواب می پره. می ره به
اتاق برادر کوچیکش و می بینه زیرش
رو کثیف کرده و داره توی خرابی
خودش دست و پا می زنه. می ره توی
اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه
پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب
عمیقی فرو رفته و هر کار می کنه
مادرش از خواب بیدار نمی شه. می ره
تو اتاق کلفت شون که اون رو بیدار
کنه، می بینه باباش توی تخت کلفت
شون خوابیده ......؟؟؟؟ . می ره و سر
جاش می خوابه و فردا صبح از خواب
بیدار می شه.
************
فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم!
فهمیدی سیاست چیست؟ پسر می گه: بله
پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چی هست.
سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب
ملت فقیر و پا برهنه رو می ده، در
حالی که جامعه به خواب عمیقی فرو
رفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمی
تونه جامعه رو بیدار کنه، در حالی
که نسل آینده داره توی گه خودش دست و پا می زنه.
جالب بود
vaghan mahshar bod eyn vagheiyat