تصور کن
تو خلق شدهای
برای ارضای من
محض رضای من
من
تو را دوست دارم
بیشتر از دستم
من شنا خواهم کرد
در آب لب و لوچهات
که ریزان است
من استمنا خواهم کرد
با تصور سینههایت
که آویزان است
دست بسته
پا شکسته
خسته
من خودم را گول میزنم
و روح کثافتم را میکشانم
به تباهی
به لایتناهی
تو ارضا میشوی
بنفش٬ آبی٬ قرمز٬ سبز
و چشمهای من
سیاهی میرود