مشکل من
همشکل بودن توست
با اجداد بیناموسم
که بیدریغ
سوار زنهایشان شدهاند
با من باش
اما یواش
من زن تو نیستم
برده تو
ارده تو
مرا با شکر بخور
پیش به سوی اگزیستانسیالیسم
من مسوولیتپذیرم
و ترکاندن تو در یک نیمهشب بارانی
انتهای آرزوی من است
رفیق
مادرجندهها را بیخیال
من
انحطاطم را
آغاز کردهام
من
کتاب آفرینش را
باز کردهام
من
این آهنگ قدیمی را
ساز کردهام
- عزیزم
من
برای با تو بودن
ناز کردهام
- خفه شو کثافت آشغال
فکر کردی من کیم؟
من آغوشم را
فقط برای تو باز کردهام
من باز کردهام
من ناز کردهام
دراز کردهام
کردهام
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر