بیا تو

به دلت باید رجوع کنی بیای تو

بیا تو

به دلت باید رجوع کنی بیای تو

زمزمه های عشق؟؟؟؟؟؟؟...........

دستم را گرفت در دستانش و خیره نگاهم کرد و گفت:
- می آیی قایم باشک بازی کنیم؟
با ترس لبخندی زدم یعنی که باشد ...

و هردو به خرگوشی این دلِ کوچک خندیدیم

چشم گذاشتم و شروع کردم به شمردن
1.... بیایم ؟ سکوت ...
1000...بیایم ؟ باز هم سکوت...
10000...بیایم؟
سکوت
سکوت
سکوت
....
وقتی چشم باز کردم
او برای همیشه رفته بود...

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد